سفرنامه تور دو روزه تکاب تخت سلیمان
مورخ 19الی93/2/18
راهنمایی تور پویا ملا حسنی
بعضی چیزها زمان ندارند ، در طول زمان گم نمیشن و برعکس زمان در کنارشون گم میشه.
آتشکده آذرگشسب (تخت سلیمان) یکی از همین مکان هایی هست که تو رو با خودش میبره و در فاصله بین بودن و نبودن غوطه ورت میکنه ....
با همسفرهای بی نظیر البرزمن این سری قصد کردیم تا از منطقه راز آلود تخت سلیمان دیدن کنیم و همین طور به غار آیینی کرفتو بریم و دل رو به دریای مهربانی های طبیعت بزنیم ....
صبح پنجشنبه همه سر وقت حاضر بودن جز خانوم سندوسی که با کمی تاخیر حاضر شدند و سفر آغاز شد، سه نفر از دوستان هم در راه به ما پیوستند و اولین توقف ما رستوران پرستو بود برای صرف صبحانه که حسابی و یه دل سیر صبحانه نوش جان کردیم
بعد از صبحانه ، معارفه با خاطره ای از تنبیه ناجوانمردانه دوران کودکی انجام شد که جالب بود و خاطراتی رو شد متفاوت و شنیدنی....
خیلی زودتر از اون چیزی که انتظار داشتیم به زنجان رسیدیم و به سمت رخشویخانه رفتیم و از این بنای جالب و متفاوت و یکتا دیدن کردیم...
موزه مردان نمکی هم در نزدیکی رختشویخانه بود و از این مکان دیدن کردیم . مردانی تاریخی و نمک سود شده که هر کدوم با درد و رنج زیاد جان داده بودند و به همون صورت مومیایی نمکی شده بودند ....
بعد از موزه مردان نمکی سری هم به بازار زنجان زدیم و بعضی از دوستان کلوچه تازه زنجان خریدند ، دیگه نزدیک ظهر بود برای همین به سمت کاروانسرای سنگی زنجان رفتیم تا ناهار بخوریم.. بیشتر همسفرها از جمله خود بنده دیزی سفارش دادیم و با پیاز و ترشی و گوشت کوب به جون نخود لوبیا های بی نوا افتادیم.. در همین حین هم گروه موسیقی رستوران از راه رسیدن و ما رو جون به لب کردن تا یه آهنگ بزنن...
با شکمی پر و لب هایی خندان از رستوران بیرون اومدیم و حاضر شدیم تا سوار ماشین بشیم و به سمت تخت سلیمان حرکت کنیم غافل از این که دینام ماشین سر ناسازگاری گذاشته و با موتور و باطری قهر کرده و دیوداشو سوزونده و پاشو توی یه کفش کرده که من شارژ نمیشم که نمیشم....
با هر چی خواهش تمنا بود بالاخره ماشین رو راه انداختیم به سمت تخت سلیمان .. قبل از این که راه بیوفتیم آقا پژمان هندونه شیرین و با صفایی گرفت و شکمش رو پاره کرد و به همسفرها پیشکش...
با سرعتی تمام از جاده پر پیچ و خم دندی و معدن انگوران به تخت سلیمان رسیدیم ......
نزدیک غروب بود و حال و هوای سحر انگیز تخت سلیمان راز آلودتر شده بود کنار دریاچه رفتیم و با پلان منطقه آشنا شدیم و بعد از اون قدم در تاریخ گذاشتیم . گذشته های دوری که پادشاهان ساسانی در این منطقه گذرونده بودند از پیشکش کردن هدایا تا پاسداری از اتش هفتصد ساله و پرستش آناهیتا ایزد آب های روان....
به بالای دیوار شمالی تخت سلیمان رفتیم و به نظاره غروب و کوه زندان دیو سلیمان نشستیم.... سکوت و زمزمه پرنده ها و منظره ای بی نظیر ....
بعد از خلوت کردن حسابی در کنار دریاچه به سمت ماشین برگشتیم ولی باز هم ماشین با مشکل روبرو شده بود برای همین کمی معطل شدیم ... خلاصه بعد از کلی دلهره و رانندگی در تونل وحشت به هتل رسیدیم و خیلی زود همه به اتاق هاشون رفتند ....
صبح همه به موقع برای صرف صبحانه از خواب بیدار شدند و هنگام خوردن صبحانه با هم هتلی های آلمانی و ترکی و هلندی آشنا شدیم و گپ و گفتگویی هم با اونها داشتیم و احمدرضا توی لابی هتل برای همه دوستان دف مبصوتی نواخت و اماده حرکت شدیم و اینجا بود که همسفرها متوجه شدند ماشین سفر تغییر کرده و کلی خوشحال شدند....
سوار ماشین شدیم و خیلی زود به کنار زندان سلیمان رسیدیم ار کوه بالا رفتیم و توی مسیر من چایی کوهی و اویشن کندم تا در اولین فرصت دم کنم و با هم بخوریم....
به کنار دهنه زندان سلیمان رسیدیم و جز حیرت و ترس در اولین لحظه هیچ حس دیگه ای به سراغ آدم نمیاد .....
بادخورک ها داخل دهانه لونه ساخته بودند و به شدت فعال بودند و همین طور چندتا زاغ گردن بور هم کنارشون در حال پرواز و جست و خیز بودند....
بعد از گذروندن لحظاتی پر از حیرت و ترس و غرق شدن در چهره ای متفاوت از طبیعت به سمت ماشین برگشتیم و حرکت کردیم تا در کنار دشتی سبز و با صفا چایی کوهی ای که دم کرده بودم رو نوش جان کنیم...
آخرین مکان مورد بازدید ما غار آیینی کرفتو بود....
غاری در دل صخره هایی زیبا و خاص که نجوای پرندگان بهاری زیباترش کرده بود چلچله های کوهی و زاغ های نوک زرد و همین طور کرکس مصری ای که در دره در حال پرواز و جنب و جوش بودند بود....
توی مسیر برگشت از غار آقا پژمان زحمت کشیدند و پله ها رو شمردند نزدیک به 250 پله از پایین تا دهنه غار..
خلاصه بعد از بالا و پایین های بسیار ساعت 1 شب جمعه بالاخره به انتهای سفر رسیدیم و سفری دیگر با اتفاقات و داستان های خاص خودش به پایان رسید...
از همه همسفرهای با صفا با مرام و نمونه که توی این سفر همراه من بودند تشکر میکنم... امیدوارم باز هم با شما دوستان همسفر بشم و در کنار هم لحظه های فراموش نشدنی ای داشته باشیم...