سفرنامه تور پرور و فینسک مورخ 19 الی 96/5/20

سفرنامه تور پرور و فینسک
مورخ 19 الی 96/5/20
راهنما: محسن کاظمی



بنام حضرت دوست

صبح پنج شنبه ۱۹ مرداد نود و شش است و اینجا محل قرار یاران برای سفری بکر
بکر تر از آنچه در ذهن هاست
رفتن به دیار عشایر
رفتن به استانی با کلی تغییرات آب و هوایی
رفتن به کویر و کوه و جنگل
رفتن به دمای گرم و سوزان و لختی بعد خنکای فراوان

مقصد استان سمنان است و شهرستان مهدی شهر (سنگسر) و منطقه حفاظت شده پرور
گل پسران بیگدلی که خود جزء مهمی از سفر هستن با رخش سفید می رسند و ما نیز با یاران جان آماده سفر می شویم
در بدو ورود به استان سمنان، گرمسار و گرمایش ما را به صرف صبحانه ایی دلچسب دعوت می کند



اگه کسی چشم ها را ببندد و وارد این باغ شود محال است بفهمد اینجا گرم ترین شهر سمنان است ،
چه فضایی و چه مکانی ...
و به رسم همیشگی آشنایی با با یاران به نحوه بازیگری و فیلم مورد علاقه آغاز می شود
اکنون دیگر ما یک خانواده ایم که قرار است دو روز خوب در کنار هم باشیم
اینجا اولین توقف ماست ابتدای تنگه پرور منطقه ایی به وسعت ۶۵ هزار هکتار به زور با چشمان مسلح و غیر مسلح یک بز وحشی رو می بینیم که کلی ذوق می کنیم و اون هم برای ما بازی در میاره هی میره پشت صخره









خلاصه باز هم سر خوش از دیدنش و امیدوارانه ادامه مسیر می‌دهیم و غافل از اینکه گله کل و بز وحشی کمی جلوتر انتظار ما رو می کشن
اوج هیجان و عکس و فیلم و شادی در بین همسفران اتفاق میفته
شادان به سوی اقامتگاه مون در روستایی فینسک از توابع سنگسر می رویم
جناب سعیدی مالک اقامتگاه با پاترول منتظر استقبال و الحق که سنگ تموم گذاشت هم خودش هم خانواده مهربونش و هم فضایی که ایجاد کرده. اصلا به نظر خیلی از همسفران این اقامتگاه خودش جاذبه سفر بود









ناهاری خوردیم در تراسی عشق
ساعت دو ظهر اما خنک و هوا عالی
کمی استراحت و نیسان آبی هایی که با غرش گاز ما رو فرا می خونن












یک و نیم ساعت تو دشت و کوه و جنگل گذر می کنیم
سر خوش از این طبیعت بکر از این هوای بی نظیر تا دمادم غروب تو منطقه می مونیم و با کلی هیجان و جیغ و داد پشت نیسان به اقامتگاه مون بر می گردیم
عدس پلو منتظر ماست



بعدش هم که بارون تو این موقع سال شب ما رو کامل ساخت
مگه لذتی بالاتر از این که تو تراس بشینی و بارون تماشا کنی و پرندگان بخونن برای تو وجود داره ؟؟
تازه پانتومیم هم بازی کنی اونم چه پانتومیم ...عاقلان دانند
ساعت از نیمه شب گذشته که هندوانه رو نوش می کنیم به اتاق هایی از جنس چهار فصل میریم . اسم اتاق ها رو میگم با سلیقه آقای سعیدی بهار و تابستان و پاییز و زمستان نام نهاده شده ...
نمی فهمیم کی صبح شد البته که در کنار صدای پرندگان صدای خور و پف هم لذتی داشت






صبحانه از بقیه وعده ها مفصل تر نوش جان می شود و وقت خداحافظی از اقامتگاه مون رسیده با بدرقه عالی دوستان راهی تنگه ایی می شویم بس زیبا که آب چشمه درش جاریست آب بازی تو خنکای بیست مرداد در اون منطقه شادمانی ما رو دوچندان کرد




























خربزه هم که بعدش بخوری عالی تر هم میشه
سوغاتی آلو و لواشک و گردو هم که از شهمیرزاد این شهر با عشق و توریستی می خریم و راهی سنگسر می شیم برای ناهار
اما ناهار
تو یه سیاه چادر عشایر با کلی صفا و لباس محلی زنان سنگسری از جمله سگیرا و ساخته مکنه و یه میثم ملاییان با عشق که برامون نی میزنه مگه میشه نشه بهترین ناهار ؟؟؟؟؟؟؟؟














تازه همه چی هم تو ظروف مسی سرو بشه
آخ که جای همه خالی بود
دل کندن از این سیاه چادر سخت بود تازه چند تایی که گفتن ما می مونیم همینجا
خلاصه با هر زوری بود دل کندیم
راهی جاده شدیم و به سمت تهران
مسابقه دادیم از نوع ذهنی و همه رو درگیر کردیم رسول خان با کلی گذار از مراحل برنده شد
بستنی مهمون مصطفی شدیم
پنچری ماشین هم بهونه ایی شد برای نشستن تو پارک و مرور خاطرات
ساعت ۱۱ رسیدن به مقصد و کرج و سفری که همچنان ادامه دارد ...

حمید خان بیگدلی فقط من می دونم و همسفران که تو چقدر تو این سفر کمک من بودی که اگه نبودی نصف لذت هایی که بردیم نا تموم رها می شد پس دمت گرم ...
و در پایان یادمون نمیره که
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

دست حق نگهدارتون