سفرنامه تور اشتهارد مورخ 94/1/6

سفرنامه تور اشتهارد
مورخ 94/1/6
راهنما: وحید شعبانی
با یاد او
سفر نامه ششم فروردین
اشتهارد
وحید شعبانی
باز هم نوروز و باز هم سفر ...
طبق روال صبح زود .. میدان سپاه .. مسافران خنده رو .. من و اشکان که منتظریم تا همه مسافران به ما بپیوندند .. قطره های باران بهاری پذیرای ما هستند . اتوبوس کمی دیر میرسد و در این مدت مسافران ما سوار بر اتوبوس همسایه هستند . خلاصه که اتوبوس ما هم از راه میرسد و همگی سوار بر مرکبمان سفر را آغاز می کنیم . منزل اولمان خلیل نزدیک است . به عمق خیابانهای شهر کرج می رویم و وارد تونلهای قطار شهری یا همان مترو داخل شهری کرج می شویم . تونلهایی که برای حفرشان سالها وقت و هزینه صرف شده و چند صباحی دیگر نوبت به افتتاحشان می رسد . کارشناسان از تونلها می گویند و دوباره به سطح زمین بر می گردیم . ..






دل به جاده می زنیم ... اطرافمان بیابان است و بیابان و تپه های رنگی.. به دل تاریخ رسیده ایم . بیابانهای اشتهارد ..
ماوای اولمان امامزاده زید و رحمان است ..



یا همان سه گنبدان خودمان.. ساختمانی از جنس تاریخ و فرهنگ.. هر گوشه اش یادگاری از دستان هنرمندان گمنام این سرزمین آبا و اجدادیست.. مسافران هر کدام خلوتی برگزیده اند و پیرزن مهربان و همسرش که سالهاست یار این امامزاده هستند ما را به چای و لبخند دعوت می کنند....












دل می کنیم.. مسافریم و ذاتمان رفتن است.. می خواهیم دشت نمکی و رود شور را ببینیم که باران مسیرمان را ناهموار کرده است و .. نمیبینیم ..در عوض اشکان برایمان ساز می زند و حال و هوایمان را عوض می کند ..
به داخل شهر اشتهارد رسیده ایم . محله صیادیه .. از قدیمیترین محله های ایران... اینجا مسجد دارد .. بازار دارد .. حمام و حسینیه دارد و مهمتر از همه آدمهای با صف دارد .. کلی .. به داخل حسینیه قدیمی شهر می رویم .. یادگاری از دوران قاجار .. فضایی دوست داشتنی دارد و مسافران کیفور می شوند از دیدنش.. به حمام می رویم .. قدمتش زیاد است و به دوران زند می رسد .. اما هنوز کوره اش روشن است و پیرمرد با صفایش هم سر پاست ... از حمام می گوید و قصه هایش.....می رویم
از شهر اشتهارد بیرون می زنیم و در جاده ای فرعی پای می گذاریم... اطرافمان پر از درختچه های طاق است.. دل بیابان.. کمی جلوتر به جایی می رسیم که قشلاق دایلر می گویندش .. یاهمان خانه های سنگی ..





















مسافران هیجان زده هستند از دیدن خانه های دستکن سنگی... خانه ها را می کاوند و شاد و سرخوش در کنار هم عکسی به یادگار می گیریم.... و حرکت به سمت ایستگاه شکم...
نهارمان را خورده ایم و به سمت مهمترین قسمت سفرمان در حرکتیم .. حالا بر بالای تپه مرتفع ازبکی ایستاده ایم .. بر بلند تاریخ با شکوه این سرزمین .. جایی به عمق 9000 سال !!!!! مسافران از اینهمه تاریخ مبهوتند و ساکت .. فقط نظاره گرند و کیفور .. از ازبکی برایشان می گوییم و اولین خشت دست ساز بشر...
و باز هم به رسم سفر باید برویم.. مسافر تاب ایستادن ندارد و ... رفتنیست..
میدان سپاه.. غروب و مسافرانی که حالا در افق محو شده اند ...