سفرنامه تور استان لرستان الیگودرز مورخ 13-94/3/15

سفرنامه تور استان لرستان الیگودرز
مورخ 13 الی 94/3/15
راهنما: پویا ملاحسنی

بهار خرامان خرامان به پايان راه نزديك شد و خرداد ماه رو به نيمه رسوند تا گرماي تابستان به پيشوازمون بياد. و ما هم آماده شديم تا تعطيلات خرداد به نقطه اي ديگه از ايران پهناور سفر كنيم.... !37

گندم زارها و يونجه زارها، چشمه سارها و رودخانه ها و آبشار، عشاير و سياه چادرها و گله هاي گوسفند، كوهستان رام نشدني زاگرس و روستايي هاي باصفايي كه انتظار ما رو در اين سفر مي كشيدند.... اليگودرز مقصد ما بود.

صبح چهارشنبه همه به موقع سوار اتوبوس آقاي بيگدلي شديم و سفر آغاز شد... معارفه و خنده و آشنا شدن همسفرها تا رسيدن به صبحانه طول كشيد... صبحانه رو نوش جان كرديم و با لباني خندان از مناظر زيباي جاده دليجان و خمين و اليگودرز لذت برديم.

نزديكي هاي اليگودرز زاگرس رخي به ما داد و اشترانكوه پر هيبت جلوى ديدگانمون اومد، محو كوهستان و دشت ها بوديم كه به كنار سد خان آباد رسيديم و با موسيقي محلي از ما استقبال شد ...












دست زنان و شادي كنان به زير سياه چادرها رفتيم و با چاي پذيرايي شديم ....






ناهار و استراحت و كمي چرت و بعد از اون به سمت عشاير چهارلنگ بختياري رفتيم تا با زندگي اين سختكوش ها بيشتر آشنا بشيم... !24







سياه چادرها و بره ها و پسر بچه ها و دختر بچه هاي بازيگوش...




















زناني كه در حال مشك زدن يا جمع کردن هيزم بودن و مرداني كه با گله توى كوهستان بودند...



از ما با دوغ محلي و چاي هيزمي استقبال شد






و بعد از اون به سمت رگ حياتي سياه چادرها رفتيم كه چيزي نبود جز چشمه... نوشيدن اب گوارا و كمي پياده روى و سكوت و شنيدن صداي گله كه نزديك ميشد...








از عشاير خداحافظى كرديم و به سمت مجتمع رفتيم ... آتش و شب و طلوع بي نظير ماه و رقص وسوسه انگيزش توى آب....
بالاخره به هتل رفتيم و خوابيديم. !41

صبح روز بعد سرزنده و شاد بعد صبحونه اي محلي و با صفا به سمت آبشار آب سفيد حركت كرديم... در مسير قله قاليكوه صخره اي و سركش همراه هميشگي ما بود و انگار هشدار ميداد كه با احتياط به سمتش بريم..



بعد از پيچ و خم فراوان و گذر از ترافيك انساني به دل زندگي بخش قاليكوه رسيديم.... قاليكوه با تمام سختگيريش با دست و دل بازي دلش رو شكافته بود و بي منت زندگي رو به همه هديه ميكرد، آبشار اب سفيد بي مهابا و خروشان از دل كوه ميجوشيد و به سمت رود جاري ميشد... لحظاتي محو اين همه زيبايي و عظمت شديم و شلوغي رو فراموش كرديم...





هوا گرم بود و هيچ چيز جز يك هندونه خنك حال مارو نميتونست جا بياره ... بعد از نوش جان كردن هندونه سوار اتوبوس شديم و محو تماشاي مناظر شديم و آقاي بيگدلي هم با اطمينان گردنه ها رو يكي بعد از ديگري پشت سر ميگذاشت...

بالاخره به روستاي بزنويد رسيديم و به كنار جوى آب رفتيم و كمي آب بازي كرديم و بعداز اون جوجه كباب خورديم و به سمت خونه هاي روستا رفتيم و با اهالي گپي زديم و عكسي گرفتيم ...









و در آخر هم از قبرستان جالب و ديدني پر از سنگ قبرهاي ديدني و شير سنگي ها بازديد كرديم...







مسير پر پيچ و خم رو دوباره برگشتيم و شام و هتل و خواب در انتظار ما بود...

صبح روز آخر چشمه و درياچه اي بكر به اسم استلشاه مقصد ما بود، كمي نيسان سوارى در بين گندمزارها و درياچه نمايان شد...







تا كنار چشمه پياده روى كرديم و همه از آب گواراي اون نوشيديم،






آب درياچه ما رو صدا ميزد و ما هم صداش رو جواب داديم و تن رو به آب زديم...








آسمان آبي ، ابرهاي سفيد، گندم زار سبز، درياچه و محلي هاي مهربان ... !40

















براي صرف ناهار به اليگودرز برگشتيم و سپس حركت به سمت تهران و كرج اغاز شد...
در مسير برگشت بين گروه چهارلنگ ها و هفت لنگ ها چندين مسابقه انجام شد كه با اختلاف يك امتياز چهارلنگ ها بردند...

لحظه هاي برگشت در خوشي و همدلي گذشت و سفر متفاوت ديگه اي هم به پايان خودش رسيد...

با تشكر از همه همسفرها و روزبه عزيز كه كمك راهنماي من در اين سفر بود و همينطور آقاي سعيدى كه ما رو همراهي كردند....
به اميد ديدار مجدد شما دوستان !24