× سفرنامه تورها و تصاویر تابستان 92

سفرنامه تور دشت دریاسر مورخ 13 الی 92/4/14

بیشتر
10 سال 10 ماه قبل - 10 سال 10 ماه قبل #506 توسط خزائلی
سفرنامه تور دو روزه دشت دریاسر
مورخ 13 الی92/4/14
راهنمای تور: پویا ملاحسنی

خیلی وقت بود که با بچه های گل و همسفرهای قدیمی البرزمن (آقا مرتضی و دوستان) همسفر نشده بودیم !19
ولی انتظار به پایان رسید و صبح پنجشنبه 13 تیر ماه بالاخره یاران با هم دیدار تازه کردند !27
دشت زیبای دریاسر در بلندای جنگل های دو هزار مقصد گروه طبیعت گردی البرزمن بود، در این سفر افتخار این رو داشتیم به همراه آقا مهدی (راهنمای برتر استان البرز) مسئولیت سفر رو بعهده داشته باشیم !47
صبحونه رو مثل همیشه کنار سد کرج (امیر کبیر) در رستوران ساحل واریان خوردیم و بعد از صبحانه داخل ماشین برنامه معارفه با سیستمی جدید برگزار شد که حقایق زیادی فاش شد از خاطرات دوران کودکی گرفته !14 تا درآمد راهنمایان تور و . . . !5



گرم صحبت و معارفه بودیم که خیلی زود به کنار ساحل مازندران رسیدیم و ساعتی رو در کنار ساحل گذروندیم.
خیلی سخته آدم ظهر تابستون کنار دریا باشه و تنی به آب نزنه، اما گویک یکی از همسفرهای با حال دل رو به دریا زد و تن رو به آب !66





یکسری دیگه از دوستان هم با فوتبال دستی مشغول شده بودن !8









خلاصه بعد از صرف ناهار و خرید یک سری اقلام ضروری و خوراکی به روستای عسل محله رسیدیم، مکانی که پیاده روی ما از آنجا آغاز شد.
مه غلیظ و بارانی دل انگیز در روستا به استقبال ما اومد. کوله ها رو به دوش کشیدیم و حرکت آغاز شد . . .



دوستان لطفا از اینجا به بعد سفرنامه رو خودتان ادامه داده و خاطرات آن را با دیگران تقسیم کنید

به قول گویک:
خوشحالی وقتی معنا دارد که آن را با دیگران تقسیم کنید



پس منتظر ادامه این سفرنامه از سوی شماییم !60


























!66 !10













Last edit: 10 سال 10 ماه قبل by خزائلی.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
10 سال 10 ماه قبل #508 توسط مرادی
سلام به همه بچه ها
آقا پویا خب خودت بقیه اش رو هم میگفتی ما رو به زحمت نمینداختی دیگه !36
این چه کاریه آخه ای بابا !37


خب جوونم برای همه بگه !1
هیچی دیگه از روستا تا بالا که 2 ساعت و نیم پیاده روی تووی شــــیـــــــب جنــــگـــــل درخـــــت بارووون !55
ولی وقتی رسیدیم بالا و دشت به اون زیبایی رو دیدیم من خودم شخصا گفتم ارزشش رو داشت
بر پایی چادر، تلاش و کمک همه برای جمع کردن هیزم و بر پایی آتیش، تهیه میرزا قاسمی خوشمزه توسط آقا مرتضی و فرزانه خانووم که واقعا دستشون درد نکنه !49 خوندن سرود های دسته جمعی کنار آتیش !52
و البته حرف زدن بی وقفه بچه ها دور اتیش که نذاشتن تا صبح بخوابیم !6 با اوون صداهای گرازی که در میاوردن :unsure:
صبح هم که پیاده روی در دشت و خرید ماست و دوغ و کره از کلبه جنگلی :)
تووی مسیر برگشت بازی که بین بچه های کرج و تهران انجام شد و مساوی شدن بازی که خداییش منم بودم نمیتونستم ابن مقفع طرابلسی پانتومیمش رو بازی کنم !5 (آخه این چی بود ما انتخاب کردیم !3 البته خب دیگه با مزه بود حالا دیگه !1 ولش کن اصلا :whistle: ولی بازی مشاعره خیلی هم خوب بود این به اوون در !30 )
تجربه یک ترافیک سنگین 5 ساعته در مسیر چالوس تا مرزن آباد
و صد البته شنیدن مکرر این جمله از گویک تا انتهای مسیر که بچه ها خوراکی چی دارین و بیاین خوشحالیتون رو با هم تقسیم کنید !9
از جمله خاطرات بنده در این سفر بودن که میشد تیتروار بهش اشاره کرد

بودن در کنار همسفرهای قدیمی و البته همسفرهای جدید و خوش اخلاق، لذت سفر رو برای من به شخصه دوصد چندان کرد و امیدوارم دوباره بتونیم با هم همسفر باشیم
در آخر اگر کم و کاستی تووی برنامه بود به بزرگی خودتون ببخشید :)
لطفا عکس هایی رو که از این برنامه گرفتین، توو همین سفرنامه به اشتراک بگذارید
سلامت و پایدار باشید !25

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
10 سال 10 ماه قبل #512 توسط محسن
واماااااااااااا ادامه ی داستان بر اساس شواهد موجود.... !60

بعد از اینکه بچه ها توی جنگل مه آلود به راه افتادن یکسریاشون گم شدن و چندتا یشون هم زخمی شدن بعد گویک رو میفرستن برای آوردن کمک! و گویک با دستان و پاهای باز میخواست هلیکوپتر امداد رو خبر کنه که موفق نشد؟؟؟ !15 ای واااااای!!!! !42 (به استناد عکس شماره 1)

خلاصه چندتایی از بچه ها که زنده مونده بودن از ترس اینکه گرگ ها نخورنشون با بدبختی یه آتیشی درست میکنن و آخرین عکس گرم زندگیشون رو دور هم میندازن (به استناد عکس شماره 5) !48

شب رو باگریه به سر میبرن و تا صبح نمیخوابن وفردا صبح صورت همه پف میکنه !!!! ( به استناد عکس شماره 9) :blink:

صبح روز دوم از روی گرسنگی و تشنگی آقا مرتضی میره یه گاوی رو گیر میاره تا شیرشو بدوشه که ای دل غافل گاوه نر از آب در میاد و آقا مرتضی به سمت جگل پابه فرار میذاره و گاوه هم به دنبالش و از اون موقع به بعد کسی خبری از مرتضی نداره (به استناد عکسهای شماره 11تا 14)

بعد از فرار و ناپدید شدن مرتضی بچه ها بدون داشتن آب حتی برای شستن صورتهاشون(به استناد عکس شماره 15) تصمیم بزرگی میگیرن واون اینه که از خودشون عکس بگیرن و دوربینهاشون رو به وحید بدن تا عکسهاشون به دست خانوادهاشون برسه (به استناد عکس شماره 18) ووقتی گروه امداد بالای سر وحید رسید آه خدای من !14

دیگه ادامه دادن داستان برام خیلی سخت شده بغض امان نمیده :unsure:
ودر اینجا به یاد حرف گویک افتادم که میگفت شادیهایمان را تقسیم کنیم فقط حیف که نگفت تقسیم بر چند؟؟؟ !33 و فقط اوست که میداند با دستان و پاهایی باز (دوباره به استناد عکس شماره 1)

روحشان شاد و یادشان گرامی باد !10 !17 !10

امضاء

کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا ر ا گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا ه

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

بیشتر
10 سال 10 ماه قبل - 10 سال 10 ماه قبل #513 توسط مرتضی
بازهم جای همه دوستایی که نبودن رو خالی میکنم !27 و خوشحالم که دوستای جدیدمون همسفر مون شدن !43 بچه های البرز من به ما لطف دارن ما به عشق همین جمع هاست که میرزا قاسمیمون خوشمزه و با صفا میشه !54 یه دو تا پیشنهادم به البرزیا دارم شما که هزینه فامیلو از ما میگیرین یه 5 تومن بیشتر بگیرین واسه خورد و خوراکه این بچه که معلوم نیست با ماست با کرجیاست !49 که کم کم سییب زمینی خام داشت میخورد. البته اگه با تهروتنیا بود سیر میشد !17
دیگر اینکه بازی های با ادب بکنین چیز بازی چیه !3 اگه میتونین تو بازی های دیگه مارو ببرین نه تو چیز بازی!!!!!
این گلم تقدیم میگن به اقا فرید {رستم} برنده چیز بازی که تولدشه 9کرشم هستیم !24 !24 1دونه باشی
Last edit: 10 سال 10 ماه قبل by خزائلی.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 0.201 ثانیه

نماد اعتماد الکترونیک

enamad

ارتباط با ما

    • تلفن : 34213531-026
    • موبایل : 09391725252
    • Email: info@alborzeman.ir
    • کرج، میدان سپاه ، به سمت سه راه گوهردشت ، بعد از خیابان بوستان ، ساختمان گلستان ، واحد یک