× تصاویر و سفرنامه های تور های تابستان 98

سفرنامه تور جنگل تنگه دار مورخ 1398/04/07

بیشتر
4 سال 9 ماه قبل - 4 سال 9 ماه قبل #2211 توسط travelloug
سفرنامه تور جنگل تنگه دار
مورخ: 1398/04/07
راهنما: امیر گوهر شناس


زندگی سرشار از فرصت هاست برای تجربه کردن، تجربه لحظاتی که شاید تا الان برات اتفاق نیوفتاده باشه و حالا تصمیم گرفتی که بیای و برای اولین بار تجربه هیجان در طبیعت رو داشته باشی.
تنگه دار یکی ازاون جاهایی که میشه یک روز پر هیجان و پر خاطره رو در اون گذروند.
هفتم تیرماه هست و گرمای تابستان انگار زودتر از مرداد رسیده، با تعدادی از همسفران خوب البرز من تصمیم داریم تا این روز رو با رفتن به تنگه دار سپری کنیم. طبق برنامه ریزی اکثر سفرها حرکت سحرگاه انجام میشه، بعد از آمدن تمام همسفران حرکتمون رو شروع کردیم. امروز روز اول تعطیلات دو روزه هست و ابتدای جاده چالوس به ترافیک نسبتا سنگینی برخوردیم . بعد از حدود یک ساعت ترافیک تمام شد و براحتی مسیر جاده چالوس را پیش گرفتیم، هوا هم کم کم روشن میشد و زیبایی های جاده 59 خودش رو به مسافران نشون میداد. جاده رو پیش رفتیم و رفتیم تا از مرتفع ترین نقطه جاده ، کندوان هم گذشتم، از کندوان که بگذریم هوا به گونه ای تغییر میکند که گویی یک فصل جابجا شده ایم. هوا خنک تر و سرسبزی بیشتر میشود. از هزار پیچ منطقه هزار چم هم گذشتیم و برای صرف صبحانه در رستوران توقف کردیم. همسفران ما با اشتیاق تمام داخل رفتند و برای خوردن صبحانه آماده شدند. بعد از صبحانه مسیر جاده را ادامه دادیم. حال تمام همسفران بیدار شده بودند و بی صبرانه منتظر بودند که به تنگه دار برسیم.
رسم شیرین سفر معارفه هست و اینکه همسفران از اسم و رسم و شغل و حرفه همدیگه آشنا بشن.
معارفه شروع شد و دوستان یکی یکی آمدند و خودشون رو معرفی کردند، چه لحاظات شرینی هست ، آشنا شدن همسفران با همدیگر. مقصد ما در منطقه نوشهر هست، معارفه هنوز به پایان نرسیده بود که به منطقه رسیدیم و باید از ماشین پیاده میشدیم. با هماهنگی که با دوستان محلی انجام داده بودیم، دو دستگاه نیسان منتظرمان بودند تا ما را به آخرین نقطه ماشین رو برسانند. بعد از جمع کردن وسایل و آماده شدن، سوار نیسان شدیم تا زودتر به تنگه برسیم.




نیسان سواری اینبار کوتاه هست و خیلی زود رسیدیم. از ماشین ها پیاده شدیم. وسایلمان را با هماهنگی میزبان، نزد آنها گذاشتیم و به سمت رودخانه پیش رفتیم. ابتدای مسیر ، سنگی است و با کمی احتیاط میتوان از کنار آب گذشت ، مسیر که پیش میرفتیم کم کم به جاهایی میرسیدیم که باید وارد آب میشدیم و به فکر خیس شدن لباس نباشیم.
از حوضچه های کوچکی گذشتیم و بعد از آن به جاهایی میرسیدیم که رد شدن از آنها احتیاط بیشتری میطلبید. دوستان پشت سرهم و با احتیاط حوضچه های کوچک و بزرگ رو رد میکردن و چه بسیار آب بازی هایی که در مسیر انجام میشد.
در راه به جاهایی رسیدیم که رد شدن از آنها کمی با سختی همراه بود و باید با همیاری و کمک همدیگر انجام میشد.

شنیدین که میگن در سفر باید شناخت، اینجا همونجاست. همونجایی که دوستان خودشون رو نشون دادن، نشون دادن که چقدر به سفر گروهی و باهم بودن و با هم تجربه کردن پایبندند و میشه بعنوان یک همسفر خوب بهشون اعتماد کرد.
آب از سرمان میگذشت و مسیر رودخانه رو بسمت بالا پیش میرفتیم.




در میسر به بزرگترین حوضچه رسیدیم که جمعیت خیلی زیادی هم کنار آن بودند و بعضی ها به بالای سنگ کنار آن میرفتند تا از ارتفاع به داخل آب بپرند. چند نفر از همسفران ما هم پرش از ارتفاع رو اینجا تجربه کردن.
از این حوضچه بزرگ هم گذشتیم. مسیر را ادامه دادیم و به یک دالان نسبتا باریک رسیدیم که برای رد شدن از آن باید طناب میکشیدیم تا همگی به راحتی بتوانند عبور کنند. اینبار هم با همیاری دوستان همگی گذشتیم و به بالای آبشار کوتاهی که آخر این دالان بود رسیدیم. اینجا آخرین نقطه ای بود که میخواستیم برسیم. زمان استراحت رسیده بود.
دوستان همگی بی درنگ زیر نور آفتاب نشستند تا پس از استراحت و تجدید قوا برای برگشت آماده شوند.
روز از نیمه گذشته بود و گشنگی کم کم خودشو نشون میداد. دقایقی گذشت و همگی برای برگشت آماده شدیم. از همین مسیری که آمده بودیم باید برمیگشتیم.
حال دوستان با مسیر و حتی عمق حوضچه ها کاملا آشنا بودند و میتوانستند با اعتماد به نفس بیشتری از آب گذر کنند.
راه برگشت را پیش گرفتیم و هم جهت با رود پیش برگشتیم. حال جمعیت خیلی زیادی از مردم آمده بودند و تنگه به شدت شلوغ شده بود. که این شلوغی باعث شده بود تا قسمتهای باریک مسیر رو با سختی رد کنیم. پس از ساعتی از آب گذشتن و خاطره سازی به ابتدای مسیر رسیدیم و حال نوبت آن بود که دلمان را با نعمات الهی صفا دهیم.
نهار خوردیم و بعد از آن چای هیزمی زینت بخش استراحتمان بود و بعد از آن باید برای برگشتن آماده میشدیم. همانند صبح نیسان ها را سوار شدیم تا به اتوبوس برسیم.
به اتوبوس رسیدیم و کاپیتان سیدمحسن هم منتظر ما بود. سوار اتوبوس شدیم و مسیر برگشت را پیش گرفتیم. ابتدای راه دوستان استراحتی داشتند تا تجدید قوا کامل انجام بشه.
در برگشت مرزن آباد برای استراحت و خوردن عصرانه توقف داشتیم، بعد از توقف راه را ادامه دادیم. حال انرژی دوستان کامل برگشته بود و همگی بیدار بودند. شوخی ها و شادی های داخل اتوبوس و تعریف کردن لحظات خوب سفر برای همدیگر زمان رسیدنمان را کوتاه کرد و خیلی سریعتر از آنچه فکر میکردیم به کرج رسیدم. به همان محل حرکت صبح رسیدیم و باید با همسفران خوبمان تا سفر بعدی خداحافطی میکردیم.

اما به رسم شعار البرزمن

سفر پایان ندارد...

با تشکر از همکار خوبم ، احمدرضا هاشمی

با سپاس

امیر گوهرشناس مقدم
Last edit: 4 سال 9 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.103 ثانیه