- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های پاییز 96
- سفرنامه تور پارک ملی توران، قلعه بالا و بسطام مورخ 26 الی 96/8/28
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های پاییز 96
- سفرنامه تور پارک ملی توران، قلعه بالا و بسطام مورخ 26 الی 96/8/28
×
تصاویر و سفرنامه تورهای پاییز 96
سفرنامه تور پارک ملی توران، قلعه بالا و بسطام مورخ 26 الی 96/8/28
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
6 سال 5 ماه قبل #1809
توسط travelloug
سفرنامه تور پارک ملی توران، قلعه بالا
مورخ 26 الی 96/8/28
راهنما: پویا ملاحسنی
فکر نمی کنم کسی باشه که وقتی به نقشه ی ایران نگاه می کنه متوجه این موضوع نشه که نقشه ایران مثل یک گربه ی نشسته هست. این گربه ی زیبای باوقار خانه ی تعدادی از زیباترین پستانداران روی کره زمین هست. گربه های کوچک و بزرگی که در نجد ایران جولان می دهند و در خانه ی ابا و اجدادیشون روزگار سپری می کنند. گربه های رام نشدنی سرزمین ایران مثل پلنگ، کاراکال، سیاه گوش، گربه پالاس، گربه شنی، گربه وحشی و یوزپلنگ زیبا هنوز در طبیعت ایران هستند و به سرنوشت شیر و ببر مبتلا نشده اند.
البرزمن بعد از مدت ها تصمیم گرفت تا با همسفرهای آگاه و مشتاقش به زیستگاه یکی از شاهکارهای خلقت، سریع ترین دونده روی کره زمین و در خطر انقراض، یوز پلنگ آسیایی (ایرانی) برود تا شانس خودش رو برای دیدن این گربه منحصربفرد امتحان کند...
جمعه شب سفر ما آغاز شد و معارفه ای جانانه ما رو با هم آشنا کرد. از خاطرات سفر گفتیم و از حیوانی که نجات خواهیم داد (مار و سگ و اسب و گربه و کبوتر و حتی سرخس!!!)
شب و جاده و نور ماشین و خط ممتد و راننده ای که بیدار بود...
هنگام سپیده ی صبح نزدیک روستای قلعه بالا رسیده بودیم. سایه روشن کوه های منفرد و آسمانی که بلاتکلیف بود که به چه رنگی در بیاد و نگاه های خواب آلود همراه با تحسین همسفرها به این بازی نور با دشت و کوه...
قلعه بالا از دور پیدا شد. روستایی پلکانی در پای کوهی زیبا و تکیده. دیوارهای کاهگلی و کوچه های تنگ و سنگفرش شده و پنجرهایی که از هر طرف پر از صفا و حال خوب بودند.
عمو حسین به پیشواز آمده بود و به گرمی از ما استقبال کرد. به سمت محل اقامت با صفایمان راهی شدیم و در اتاق های پر از مهر نشستیم و صبحانه ای جانانه نوش جان کردیم. (کره و پنیر محلی و مربای خوشمزه بِه و عدسی و نانی که بی نظیر بود).
بعد از صبحانه خیلی سریع شال و کلاه کردیم تا به دیدن حیات وحش پارک ملی توران بریم و زیستگاه یوزپلنگ ایرانی رو از نزدیک ببینیم. عده ای از همسفرها با مینی بوس و بقیه هم با نیسان راهی شدیم...
چشم های ما با شوق دره ها و صخره ها رو می گشتند و به هر سایه یا شاخه و بوته ای با شک و تردید نگاه می کردند. نکنه که حیوانی اینجا باشه و ما نبینیم!!!
به پاسگاه دلبر رسیدیم و محیط بان مهربان منطقه آقا حسین هم همراه ما شدند. خیلی از پاسگاه دور نشده بودیم که سه گور زیبا از دور نمایان شدند و با دیدن ما خیلی سریع هم متواری شدند.
به منطقه حصارکشی شده رسیدیم و از دور یک دسته شش تایی گورخر رو زیر نظر گرفتیم با فاصله کمی از گورها آهوهای زیبا و خجالتی هم خوشحال و خرامان در حال چرا بودند.
از حصارها دور شدیم و به سمت قلب پارک ملی چشمه ماجراد حرکت کردیم. در مسیر چشمه ماجراد روی صخره ها دو بزکوهی بازیگوش رو دیدیم که جست و خیزکنان روی صخره ها از ما دور می شدند.
به کنار چشمه رسیدیم و صحنه ای دلخراش برای ما دوست داران محیط زیست و حیات وحش را در آنجا دیدیم. گله ی بزرگی از گوسفندان با چوپانان و سگ گله کنار چشمه بودند. وجود گله و دام از مهمترین مشکلات و تهدیدات برای حیات وحش منطقه هست که متاسفانه در قلب پارک ملی شاهد این مسئله بودیم.
پیاده راه رو ادامه دادیم و به سمت چشمه ای دیگه حرکت کردیم در مسیر مار زیبای جعفری رو ملاقات کردیم. آرام و زیبا و با وقار و البته ترسناک، چرا که می دانستیم کشنده ترین مار ایران هست...
راه را ادامه دادیم و خزنده ای زیبا و کوچک به نام گکوی عنکبوتی را دیدیم...
تیر مار خزنده ی زیبای دیگه ای بود که سر راه دیدیم...
در میان دشت نشستیم و لحظه ای سکوت کردیم و به نجوای باد گوش سپردیم...
موقع خوردن ناهار بود. کنار چشمه نشستیم و ناهار دلچسبی نوش جان کردیم. مزه دوغی که در اون بیابان نوشیدیم فراموشم نمی شه...چه دعوایی بود سر دوغ!!!
راه برگشت به قلعه بالا رو پی گرفتیم. دسته ی بزرگی از گورها ما رو به وجد آوردند و تا لحظه ی ناپدید شدن پشت تپه ای در آن دورها چشم از آن ها برنداشتیم....
بزکوهی با شکوه و پر ابهت رو صخره ای مشرف به روستا در آخرین لحظات هنگام غروب خورشید همه ی ما نیسان سوارها رو حسابی سر شوق آورد...
به روستا رسیدیم و چای نوشیدیم و استراحت کردیم. قیمه ای خوشمزه در انتظار ما بود. ماست و خیار و آب اناری که تشنه ترمان می کرد.....
آسمون پر ستاره شب کویر هوس انگیزتر از همیشه ما رو به سمت خودش می خواند. آتشی بر پا کردیم .
چای هیزمی و سیب زمینی و جمعی با صفا و سرودهای دسته جمعی.
خوشه پروین و جبار و شهاب هایی که گاه و بیگاه چشمک زنان می آمدند و می رفتند هم همراه ما بودند.
شب و بود و وقت خواب. چه صفایی داره توی خونه ای روستایی شب رو صبح کردن!!!
صبح روز بعد صبحانه رو نوش جان کردیم و از عمو حسین و خانواده مهربانش برای پذیرایی بی مانندشان تشکر کردیم و راهی خرقان شدیم...
شیخ ابوالحسن خرقانی عارف بزرگ ایران زمین و شیرهای رام شده اش نشسته روی پله های مقبره به ما خوشامد گفتند... فضای فضایی دیگه شده بود.. شعر و اسرار ناگفته ...
با کوله باری از لواشک و برگه و آویشن به اتوبوس برگشتیم تا از مقبره بایزید بسظامی سلطان العارفین بازدید کنیم...
بنای تاریخی ایلخانی و مسجدی زیبا با آجرکاری و گچ بری های بی نظیر و قبری ساده و بی پیرایه خارج از مسجد (امامزاده) و چادرهای سفید همسفرها .. همه و همه خاطره انگیز و جالب بودند....
باز هم با کوله باری از توت خشک و نون محلی و قره قوروت به اتوبوس برگشتیم و این بار راهی تهران و کرج شدیم...
زمان برگشت هم مثل همیشه پر بود از اتفاق های خوب... برنده شدن سمندرها و باختن یوزها ... روز مرد و بغض های در گلو مانده ی پسران و خاطرات درس های کتاب های دبستان...نوستالژی کارتون های دهه شصت ... و چه زود تمام شد این سفر!!!
همسفرهای با صفا و آگاه در این سفر واقعا عالی بودند و با همراهی و همدلیشان تمام لحظه ها رو به یاد ماندنی کردند...
وجود شهام عزیز و توضیحاتش درباره حیات وحش و کمک های شاهین و محمدرضا زمان فر قطعا این سفر رو زیباتر از آنچه که می تونست باشه کرده بود....
از همه شما عزیزان تشکر می کنم و به امید دیدار شما در سفرهای آینده هستم.... سفر آغاز راهیست که پایان ندارد...
مورخ 26 الی 96/8/28
راهنما: پویا ملاحسنی
فکر نمی کنم کسی باشه که وقتی به نقشه ی ایران نگاه می کنه متوجه این موضوع نشه که نقشه ایران مثل یک گربه ی نشسته هست. این گربه ی زیبای باوقار خانه ی تعدادی از زیباترین پستانداران روی کره زمین هست. گربه های کوچک و بزرگی که در نجد ایران جولان می دهند و در خانه ی ابا و اجدادیشون روزگار سپری می کنند. گربه های رام نشدنی سرزمین ایران مثل پلنگ، کاراکال، سیاه گوش، گربه پالاس، گربه شنی، گربه وحشی و یوزپلنگ زیبا هنوز در طبیعت ایران هستند و به سرنوشت شیر و ببر مبتلا نشده اند.
البرزمن بعد از مدت ها تصمیم گرفت تا با همسفرهای آگاه و مشتاقش به زیستگاه یکی از شاهکارهای خلقت، سریع ترین دونده روی کره زمین و در خطر انقراض، یوز پلنگ آسیایی (ایرانی) برود تا شانس خودش رو برای دیدن این گربه منحصربفرد امتحان کند...
جمعه شب سفر ما آغاز شد و معارفه ای جانانه ما رو با هم آشنا کرد. از خاطرات سفر گفتیم و از حیوانی که نجات خواهیم داد (مار و سگ و اسب و گربه و کبوتر و حتی سرخس!!!)
شب و جاده و نور ماشین و خط ممتد و راننده ای که بیدار بود...
هنگام سپیده ی صبح نزدیک روستای قلعه بالا رسیده بودیم. سایه روشن کوه های منفرد و آسمانی که بلاتکلیف بود که به چه رنگی در بیاد و نگاه های خواب آلود همراه با تحسین همسفرها به این بازی نور با دشت و کوه...
قلعه بالا از دور پیدا شد. روستایی پلکانی در پای کوهی زیبا و تکیده. دیوارهای کاهگلی و کوچه های تنگ و سنگفرش شده و پنجرهایی که از هر طرف پر از صفا و حال خوب بودند.
عمو حسین به پیشواز آمده بود و به گرمی از ما استقبال کرد. به سمت محل اقامت با صفایمان راهی شدیم و در اتاق های پر از مهر نشستیم و صبحانه ای جانانه نوش جان کردیم. (کره و پنیر محلی و مربای خوشمزه بِه و عدسی و نانی که بی نظیر بود).
بعد از صبحانه خیلی سریع شال و کلاه کردیم تا به دیدن حیات وحش پارک ملی توران بریم و زیستگاه یوزپلنگ ایرانی رو از نزدیک ببینیم. عده ای از همسفرها با مینی بوس و بقیه هم با نیسان راهی شدیم...
چشم های ما با شوق دره ها و صخره ها رو می گشتند و به هر سایه یا شاخه و بوته ای با شک و تردید نگاه می کردند. نکنه که حیوانی اینجا باشه و ما نبینیم!!!
به پاسگاه دلبر رسیدیم و محیط بان مهربان منطقه آقا حسین هم همراه ما شدند. خیلی از پاسگاه دور نشده بودیم که سه گور زیبا از دور نمایان شدند و با دیدن ما خیلی سریع هم متواری شدند.
به منطقه حصارکشی شده رسیدیم و از دور یک دسته شش تایی گورخر رو زیر نظر گرفتیم با فاصله کمی از گورها آهوهای زیبا و خجالتی هم خوشحال و خرامان در حال چرا بودند.
از حصارها دور شدیم و به سمت قلب پارک ملی چشمه ماجراد حرکت کردیم. در مسیر چشمه ماجراد روی صخره ها دو بزکوهی بازیگوش رو دیدیم که جست و خیزکنان روی صخره ها از ما دور می شدند.
به کنار چشمه رسیدیم و صحنه ای دلخراش برای ما دوست داران محیط زیست و حیات وحش را در آنجا دیدیم. گله ی بزرگی از گوسفندان با چوپانان و سگ گله کنار چشمه بودند. وجود گله و دام از مهمترین مشکلات و تهدیدات برای حیات وحش منطقه هست که متاسفانه در قلب پارک ملی شاهد این مسئله بودیم.
پیاده راه رو ادامه دادیم و به سمت چشمه ای دیگه حرکت کردیم در مسیر مار زیبای جعفری رو ملاقات کردیم. آرام و زیبا و با وقار و البته ترسناک، چرا که می دانستیم کشنده ترین مار ایران هست...
راه را ادامه دادیم و خزنده ای زیبا و کوچک به نام گکوی عنکبوتی را دیدیم...
تیر مار خزنده ی زیبای دیگه ای بود که سر راه دیدیم...
در میان دشت نشستیم و لحظه ای سکوت کردیم و به نجوای باد گوش سپردیم...
موقع خوردن ناهار بود. کنار چشمه نشستیم و ناهار دلچسبی نوش جان کردیم. مزه دوغی که در اون بیابان نوشیدیم فراموشم نمی شه...چه دعوایی بود سر دوغ!!!
راه برگشت به قلعه بالا رو پی گرفتیم. دسته ی بزرگی از گورها ما رو به وجد آوردند و تا لحظه ی ناپدید شدن پشت تپه ای در آن دورها چشم از آن ها برنداشتیم....
بزکوهی با شکوه و پر ابهت رو صخره ای مشرف به روستا در آخرین لحظات هنگام غروب خورشید همه ی ما نیسان سوارها رو حسابی سر شوق آورد...
به روستا رسیدیم و چای نوشیدیم و استراحت کردیم. قیمه ای خوشمزه در انتظار ما بود. ماست و خیار و آب اناری که تشنه ترمان می کرد.....
آسمون پر ستاره شب کویر هوس انگیزتر از همیشه ما رو به سمت خودش می خواند. آتشی بر پا کردیم .
چای هیزمی و سیب زمینی و جمعی با صفا و سرودهای دسته جمعی.
خوشه پروین و جبار و شهاب هایی که گاه و بیگاه چشمک زنان می آمدند و می رفتند هم همراه ما بودند.
شب و بود و وقت خواب. چه صفایی داره توی خونه ای روستایی شب رو صبح کردن!!!
صبح روز بعد صبحانه رو نوش جان کردیم و از عمو حسین و خانواده مهربانش برای پذیرایی بی مانندشان تشکر کردیم و راهی خرقان شدیم...
شیخ ابوالحسن خرقانی عارف بزرگ ایران زمین و شیرهای رام شده اش نشسته روی پله های مقبره به ما خوشامد گفتند... فضای فضایی دیگه شده بود.. شعر و اسرار ناگفته ...
با کوله باری از لواشک و برگه و آویشن به اتوبوس برگشتیم تا از مقبره بایزید بسظامی سلطان العارفین بازدید کنیم...
بنای تاریخی ایلخانی و مسجدی زیبا با آجرکاری و گچ بری های بی نظیر و قبری ساده و بی پیرایه خارج از مسجد (امامزاده) و چادرهای سفید همسفرها .. همه و همه خاطره انگیز و جالب بودند....
باز هم با کوله باری از توت خشک و نون محلی و قره قوروت به اتوبوس برگشتیم و این بار راهی تهران و کرج شدیم...
زمان برگشت هم مثل همیشه پر بود از اتفاق های خوب... برنده شدن سمندرها و باختن یوزها ... روز مرد و بغض های در گلو مانده ی پسران و خاطرات درس های کتاب های دبستان...نوستالژی کارتون های دهه شصت ... و چه زود تمام شد این سفر!!!
همسفرهای با صفا و آگاه در این سفر واقعا عالی بودند و با همراهی و همدلیشان تمام لحظه ها رو به یاد ماندنی کردند...
وجود شهام عزیز و توضیحاتش درباره حیات وحش و کمک های شاهین و محمدرضا زمان فر قطعا این سفر رو زیباتر از آنچه که می تونست باشه کرده بود....
از همه شما عزیزان تشکر می کنم و به امید دیدار شما در سفرهای آینده هستم.... سفر آغاز راهیست که پایان ندارد...
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: admin1
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های پاییز 96
- سفرنامه تور پارک ملی توران، قلعه بالا و بسطام مورخ 26 الی 96/8/28
زمان ایجاد صفحه: 0.113 ثانیه