سفرنامه تور تپه های رنگین کمانی اشتهارد مورخ 94/1/12

سفرنامه تور تپه های رنگین کمانی اشتهارد
مورخ 94/1/12
راهنما:سهیلا مقصودی

بسمه تعالی
ساعت از 8 صبح گذشته بود و مسافران آن تایم البرز من در رخش آقای محمدی به انتظار چند نفری از همسفران که کمی با تاخیر به ما پیوستند، بودند . از جمله آقا محمد و آقا احسان و رها خانم که گویا برای خوردن کله پاچه اول صبح دیر تر از بقیه سوار اتوبوس شدند و با زیرکی از دادن بستنی به همسفرانمون هم شونه خالی کردند .
و اینگونه سفر ما به کویررنگارنگ و اعجاب انگیز اشتهارد با هیجان و همراهی دوستان آغاز شد .
در ابتدای مسیر با کمک همکار خوبم آقا آرمان با یک پذیرایی کوچک (کیک و آبمیوه) انرژی دوستان رو برای برپایی معارفه ای پر هیجان تر مهیا کردیم
با برگزاری مراسم معارفه دوستانی رو که به تازگی به جمع سفرهای البرزمن پیوسته بودند شناسایی کردیم و کاملا شناختیم . !15
تقریبا معارفه به نیمه رسیده بود که اتوبوس در کنار مرقد امامزادگان زید و رحمان (ع) معرف به سه گنبدان توقف کرد به همین دلیل ادامه معارفه به بازگشت از زیارت امامزادگان موکول شد .
با توضیح مختصر بنده در مورد این مقبره تاریخی به اتفاق اکثریت دوستان وارد صحن مبارک شدیم و بعد از زیارت ، خادم مقبره با یک چای دبش و باقی مونده شیرینی از همه ما پذیرایی گرمی کرد و در نهایت با یک عکس دسته جمعی در حیاط مقبره ایشون رو ودا گفتیم و برای ادامه مسیر سوار بر اتوبوس رهسپار جاده شدیم .



بعد از پایان معارفه و شناخت کاملی که همسفران از هم به دست آورده بودند یخ جمع یه جورایی آب شده بود و همدلی بیشتر دوستان ادامه مسیر رو برای همه دلچسب تر میکرد .
با توضیحاتی که بنده در مورد استان البرز و منطقه اشتهارد خدمت دوستان ارایه دادم به مقصد یعنی ابتدای مسیر پیاده روی رسیدیم و آقا مهدی که یکی از راهنماهای خوب منطقه اشتهارد محسوب میشه و همیشه با دلگرمی و صبوری همسفران البرز من رو تو این منطقه همراهی می کنه ، در همین آغاز درست راس ساعت مقرر آماده همراهی همسفران امروز بود .














با حدود 2 ساعت پیاده روی آهسته و پیوسته تو دل تپه های رنگی و گرفتن کلی عکس های یادگاری و لذت بردن از کنار هم بودن اون هم در چنین فضای روحبخشی به منطقه مورد نظر رسیدیم .
همسفران گرسنه سریعا بساط ناهار رو مهیا کردند و آقا مهدی و آقا آرمان هم زحمت چای آتیشو کشیدند.
بعد از خوردن یک لیوان چای آتیشی خوش طعم به همراه اکثریت گروه برای دیدار از غار نمکی به راه افتادیم .









دیدار از غار انرژی مثبت فوق العاده ای به یکایک همسفرانمون بخشید تا جایی که زیبا خانم از آقا کیان خواست برای ادامه زندگی مشترکشون به اونجا نقل مکان کنند که این پیشنهاد مورد استقبال آقا کیان هم قرار گرفت .
دوستان سر ذوق اومده اجازه ندادند از سکوت داخل غار استفاده کنیم ولی با دکلمه زیبای زیبا خانم و انداختن عکس های جالب با خودمون کلی حس و خاطره زیبا رو همراه کردیم .
به محض رسیدن به منطق کمپ و یک استراحت کوتاه پیاده روی دیگری به سمت دریاچه فصلی آغاز شد که با کل کل بچه ها در مورد آنچه به نظر میومد همراه بود به شکلی که یگ گروه معتقد بودند آبی در کار نیست و اونچه به نظر میاد فقط یه سرابه و گروه دیگه با اطمینان میگفتند که دریاچه آب داره و سراب نیست .












خلاصه با نزدیک شدن به دریاچه احتمالات به یقین تبدیل شد و ما با یک دریاچه نصبتا پر آب که از بارندگی چند روز گذشته آبگیری شده بود روبرو شودیم و باز عکس های زیبا و ثبت خاطرات به یادموندنی و البته این بار تجربه یک سکوت نسبتا طولانی و شنیدن صدای عمیق و روحبخش طبیعت که به همت دوستان خوش ذوق میسر شد .
دوستان که از بودن کنار دریاچه به وجد اومده بودند بعد از اینکه با پرتاب سنگ از عمق اون اطمینان حاصل کردند ، با یک مسابقه دو جانانه به سمت محل کمپ تایم از دست رفته رو جبران کردند .
با جم و جور کردن وسایل آماده پیمودن مسیر به سمت اتوبوس شدیم . مسیر باز گشت در نظر همراهان که از پیاده روی نصبتا زیاد کمی خسته شده بودند طولانی تر به نظر میومد . و در نهایت با دیدن اتوبوس و جاده ، گل لبخند روی صورتها نخش بست و پاها جان دوباره ای به خود گرفت .
خلاصه با شنیدن این مطلب که بعضی از همسفرانمون مهمانان خونده و ناخونده پشت در دارند . با سرعتی هر چه تمام تر به سمت کرج حرکت کردیم و آخرین سفر نو روزی البرزمن رو با جمعی از دوستان بی نظیرمون به پایان رسوندیم .
با امید سالی سرشار از سلامتی و سفر برای همه طبیعت دوستان عزیز