- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های بهار 98
- سفرنامه تور جنگل ابر مورخ 1398/03/16 الی 17
×
تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98
سفرنامه تور جنگل ابر مورخ 1398/03/16 الی 17
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
4 سال 10 ماه قبل - 4 سال 10 ماه قبل #2191
توسط travelloug
سفرنامه تور جنگل ابر مورخ 1398/03/16 الی 17 was created by travelloug
سفرنامه تور جنگل ابر
مورخ:1398/03/16 الی 17
راهنما:علیرضا تراب زاده
سبز و سرخ و زرد جنگل بال ماست
هر طرف در فکر استقبال ماست
ابر یک سو برگ یک سو قطره از بالای سر
جمله اعضایش به فکر و حال ماست
نیست غیر از عشق در این ذره ها
عاشقی از بهترین اعمال ماست
باز هم سفري ديگر در يكي از واپسين روزهاي ماه فصل بهار ، جنگل ابر ، جنگلي كه از قديمي ترين و زيباترين جنگلهاي ايران است و يكي از منحصر بفرد ترين زيست بوم هاي كشور محسوب ميشود .
سر ساعت رسيديم دفتر و مهياي رفتن شديم . توي مسير همسفراي تهراني رو هم سوار كرديم و به سمت مقصد حركت كرديم . برنامه اين بود كه صبحانه رو گرمسار نوش جان كنيم و قرار شد تا رستوران استراحت مختصري بكنيم كه تا شب پر انرژي باشيم .
توي مسير با رستوران هماهنگي انجام شد و وقتي رسيديم به رستوران هنوز كركره پايين بود و متوجه شدم ريموت كركره رستوان مشكل پيدا كرده و صاحب رستوران منتظر ريموت يدك بود . پس از زمان كوتاهي ريموت يدكي رسيد و در باز شد و داخل رستوران شديم و با كمك همكارانم صبحانه چيده شد و مشغول صرف صبحانه شديم . پس از صبحانه به مسيرمون ادامه داديم و پس از كمي صحبت كردن با همراهان و ذكر نكات مهم در تور ، مراسم معارفه شروع شد . خانواده آقاي طهوري ، خانم ها جهانگيري ، كريمي ، عسكري ، بهادري ، پزشكي ، درسا كوچولو و مامانش ، پويا ، امين ، آقاي دقيقيان ، ميلاد و ليلا ، وندا و ديگر دوستان قديمي و جديد .... كه دوست دارم اسم همه رو نام ببرم .
ساعت از 12 گذشته بود كه پس از طي مسافتي در فضائي كاملا صميمانه به همراه همسفران دوست داشتني با لبخندي بر لب به آرامگاه بايزيد بسطامي رسيديم و براي بازديد وارد مجموعه شديم .
ابویزید طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی معروف به بایزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین بزرگترین عارف قرن سوم هجری، از اهالی ایران و از بزرگان اهل تصوف بود و ما ساعتي در آرامگاهش بوديم و گوش به روايتش سپرديم و با اين عارف بزرگ آشنا شديم . نقل است که چون مادر او را به مکتب فرستاد ، در سوره لقمان به این آیت رسید : «أنِ اشکُرلی و لِواِلدَیکَ» یعنی شکر گوی مرا و شکر گوی مادر و پدر را چون معنی این آیه بدانست نزد مادر رفت و گفت: در دو خانه کدخدایی چون کنم ، یا از خدا در خواه تا همه آن تو باشم یا مرا به خدا بخش تا همه آن او باشم . مادر گفت : تو را در کار خدا کردم و حق خود به تو بخشیدم . پس بایزید از بسطام بیرون رفت و سی سال در شام و شامات میگشت و ریاضت میکشید. جنید بغدادی در مورد او میگوید: بایزید در میان ما چون جبریل است در میان ملايکه .
بعد از بازديد از آرامگاه به سمت روستاي ابر حركت كرديم و براي صرف ناهار وارد اقامتگاه عمو قاسم شديم . جاتون خالي ناهار قورمه سبزي بود . پس از صرف ناهار و كمي استراحت ميني بوسها اومدن و به اميد ديدن پديده اقيانوس ابر سوار شديم و در جاده اي خاكي به سمت جنگل ابر حركت كرديم .
این جنگل در حدود ۵۰ کیلومتری شمال شرق شهر شاهرود در استان سمنان و در مسیر جاده شاهرود به آزادشهر در کنار روستای ابر قرار دارد . به دلیل این که در اغلب مواقع فضای این جنگل را اقیانوسی از ابر فراگرفته به این نام مشهور است . در این جنگل ابرها آنقدر به درختها نزدیک مي شوند که به نظر میرسد جنگل بر روی ابرها سوار است و میتوان در میان ابرها گشت و گذار کرد و به باور بسیاری از گردشگران یکی از زیباترین چشماندازهای طبیعت ایران محسوب میشود.
از ميني بوس ها پريديم پائين و كمي پياده روي كرديم . اتراق كرديم و مشغول آتش درست كردن و تهيه چاي هيزمي شديم .
متاسفانه از ابرها خبري نبود و همسفرا چشم انتظار به افق چشم مي دوختند . بعد از كمي استراحت در طبيعت زيباي منطقه و نوشيدن چاي تازه دم و عكاسي و تمركز و سكوت در دل طبيعت آماده برگشتن شديم و قرار شد تا قبل از تاريك شدن هوا به ميني بوسها برسيم .
سوار شديم و در فضائي خاك آلود حدود ساعت 9 شب به اقامتگاه رسيديم . بعد از كمي استراحت و بازي و سرگرمي شام آماده شد . در هنگام خوردن جوجه كباب كلي خنديديم . نوبت خوابيدن بود . بچه ها همگي خسته بودن . با آقايون به سمت اقامتگاه مردانه رفتي و همه بيهوش شديم به جز جوانهاي غيور تور كه تا پاسي از شب صداشون ميومد و از فضاي اقامتگاه لذت بردن .
صبح زود از خواب بيدار شدم . خنكي و لطافت هواي صبحگاهي روستا كلي به آدم انرژي ميده . صبحانه رو خورديم و سوار اتوبوس شديم و به سمت مغازه صنايع دستي كوچولوي روستا رفتيم و مشغول تهيه ره آورد سفر شديم .
. بعد از خريد به سمت مقبره شيخ ابوالحسن خرقاني حركت كرديم و ساعت 9 رسيديم و وارد آرامگاه شديم و پس از گرفتن چندتا عكس دسته جمعي مشغول بازديد شديم.
آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی، در روستای قلعه نو خرقان در ۲۴ کیلومتری شمال شاهرود در بخش بسطام قرار دارد . آرامگاه این صوفی نامدار، در میان باغی زیبا و چشم نواز قرار دارد. شیخ ابوالحسن خرقانی از آن دسته از عارفانی است که نقش مهمی در پاسداشت فرهنگ ایرانی داشته است . ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان بن احمد خرقانی یا شیخ ابوالحسن خرقانی ، در سال ۳۵۲ قمری در روستای قلعهنو از توابع کوهستان بسطام به دنیا آمد . او بایزید بسطامی را مقتدای خود دانسته و مانند ابوسعید ابوالخیر از احمد بن عبدالکریم قصاب آملی خرقه گرفته . گفته شده که سلطان محمود غزنوی به دیدار او رفته و از او پند خواسته است . در گفتهها و داستانها بهجای مانده که ابوسعید ابوالخیر به خرقان رفته و با او گفتگو داشته و مقام معنوی او را ستوده است . از مریدان و شاگردان نامدار او خواجه عبدالله انصاری بوده است . مرگ شیخ حسن در روز شنبه دهم محرم ( عاشورا ) سال ۴۲۵ ق و در سن ۷۳ سالگی در روستای خرقان بوده است. شیخ ابوالحسن بر سردر خانقاه خود چنین نوشته بود: هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید ، چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته برخوان بوالحسن به نان ارزد.
بازديد كه تمام شد به سمت اتوبوس برگشتيم و ساعت نزديك به 11 بود كه به سمت آبشار مجن حركت كرديم . يك ساعت راه داشتيم تا آبشار، بنابراين در فضائي شاد و پر انرژي به آبشار مجن رسيديم.
آبشار زیباي مجن در ۳۵ کیلومتری شمال غربی شاهرود در استان سمنان واقع شده است . این آبشار دیدنی و باصفا ، یکی از جلوههای طبیعی شهر مجن است. بعد از گذشتن از دره مجن وارد طبیعت کوهستانی منطقه شديم و دل صخرهای بسیار عظیم طنین آبشار مجن را شنيديم . این کوه صخرهای جالب، آبشار را در محوطهای باریک و غار مانند محصور کرده است. برای دیدن آبشار وارد آبی سرد و زلال شديم و مراقب بودم كه كسي توي آب نيافته و با حدود بیست متر پیادهروی در آب و بالارفتن از پله هاي مارپيچ آن در فضایی زیبا و هیجانآور به آبشار رسيديم و كلي لذت برديم . بابك كه كلا رفت زير آبشار و خيس خيس اومد بيرون . آب بازيمون كه تموم شد اومديم به سمت اتوبوس و پس از تعويض لباسها سوار اتوبوس شديم . الان ديگه همه شديدا گرسنه شده بوديم . با نيش گاز كاپيتان قنبري به سمت مهمانسراي جهانگردي بسطام رفتيم تا دلي از عزا در بياريم . خوشبختانه به موقع رسيديم و ناهار سرو شد . توي مسير برگشت توقف كوتاهي كرديم و همراهان مشغول تهيه سوغاتي شدن و بازار كاك زعفراني بسطام گرم بود . ساعت 4:30 عصر بود كه راه افتاديم تا به سمت كرج برگرديم . استراحتي مختصر در ماشين و توقف براي سرويس بهداشتي همه رو سرحال و قبراق كرد . نوبت بازي و سرگرمي بود . ابتدا قرعه كشي را براي سفر اولي ها انجام داديم و بابك برنده شد . بعد از اون مسابقه دابسمش برگزار شد و كلي هنرمند از دل تور زد بيرون و كلي عشق و صفا و اجراهاي عالي داشتيم بطوري كه امتياز دادن براي داورها سخت شده بود . بعد از پايان اجراهاي مرحله مقدماتي رسول و سحر و محمد به مرحله پاياني راه پيدا كردن . الان فقط مونده بود چهره برنده مشخص بشه و بعد از اجراي اين مرحله بين اين 3 نفر رسول برنده شد و كلي مورد تشويق حاضرين قرار گرفت .
يواش يواش به دقايق پاياني سفر نزديك ميشديم و در اين فاصله با همسفران تهراني خداحافظي كرديم و از ما جدا شدن و با بقيه همسفران جان به سمت ميعاد گاه هميشگي خودمون يعني البرز من رسيديم . ساعت 11:50 شب بود كه پياده شديم و با لبخند و سر مست از سفري هيجان انگيز از دوستان دوست داشتني خداحافظي و آرزوي ديدار مجدد كرديم .
در نهايت تشكر ميكنم از همسفران با عشق ، همكاران خوبم و فداكارم ، كاپيتان قنبري و عارف عزيز كه بي نهايت منو ياري كردن تا بتوانم وظايفم رو به نحو احسن انجام بدم .
و در پايان به قول شيخ اجل سعدي شيرين سخن : هر كه سفر نمي كند ، دل ندهد به لشكري .
عليرضا تراب زاده
خرداد 98
مورخ:1398/03/16 الی 17
راهنما:علیرضا تراب زاده
سبز و سرخ و زرد جنگل بال ماست
هر طرف در فکر استقبال ماست
ابر یک سو برگ یک سو قطره از بالای سر
جمله اعضایش به فکر و حال ماست
نیست غیر از عشق در این ذره ها
عاشقی از بهترین اعمال ماست
باز هم سفري ديگر در يكي از واپسين روزهاي ماه فصل بهار ، جنگل ابر ، جنگلي كه از قديمي ترين و زيباترين جنگلهاي ايران است و يكي از منحصر بفرد ترين زيست بوم هاي كشور محسوب ميشود .
سر ساعت رسيديم دفتر و مهياي رفتن شديم . توي مسير همسفراي تهراني رو هم سوار كرديم و به سمت مقصد حركت كرديم . برنامه اين بود كه صبحانه رو گرمسار نوش جان كنيم و قرار شد تا رستوران استراحت مختصري بكنيم كه تا شب پر انرژي باشيم .
توي مسير با رستوران هماهنگي انجام شد و وقتي رسيديم به رستوران هنوز كركره پايين بود و متوجه شدم ريموت كركره رستوان مشكل پيدا كرده و صاحب رستوران منتظر ريموت يدك بود . پس از زمان كوتاهي ريموت يدكي رسيد و در باز شد و داخل رستوران شديم و با كمك همكارانم صبحانه چيده شد و مشغول صرف صبحانه شديم . پس از صبحانه به مسيرمون ادامه داديم و پس از كمي صحبت كردن با همراهان و ذكر نكات مهم در تور ، مراسم معارفه شروع شد . خانواده آقاي طهوري ، خانم ها جهانگيري ، كريمي ، عسكري ، بهادري ، پزشكي ، درسا كوچولو و مامانش ، پويا ، امين ، آقاي دقيقيان ، ميلاد و ليلا ، وندا و ديگر دوستان قديمي و جديد .... كه دوست دارم اسم همه رو نام ببرم .
ساعت از 12 گذشته بود كه پس از طي مسافتي در فضائي كاملا صميمانه به همراه همسفران دوست داشتني با لبخندي بر لب به آرامگاه بايزيد بسطامي رسيديم و براي بازديد وارد مجموعه شديم .
ابویزید طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی معروف به بایزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین بزرگترین عارف قرن سوم هجری، از اهالی ایران و از بزرگان اهل تصوف بود و ما ساعتي در آرامگاهش بوديم و گوش به روايتش سپرديم و با اين عارف بزرگ آشنا شديم . نقل است که چون مادر او را به مکتب فرستاد ، در سوره لقمان به این آیت رسید : «أنِ اشکُرلی و لِواِلدَیکَ» یعنی شکر گوی مرا و شکر گوی مادر و پدر را چون معنی این آیه بدانست نزد مادر رفت و گفت: در دو خانه کدخدایی چون کنم ، یا از خدا در خواه تا همه آن تو باشم یا مرا به خدا بخش تا همه آن او باشم . مادر گفت : تو را در کار خدا کردم و حق خود به تو بخشیدم . پس بایزید از بسطام بیرون رفت و سی سال در شام و شامات میگشت و ریاضت میکشید. جنید بغدادی در مورد او میگوید: بایزید در میان ما چون جبریل است در میان ملايکه .
بعد از بازديد از آرامگاه به سمت روستاي ابر حركت كرديم و براي صرف ناهار وارد اقامتگاه عمو قاسم شديم . جاتون خالي ناهار قورمه سبزي بود . پس از صرف ناهار و كمي استراحت ميني بوسها اومدن و به اميد ديدن پديده اقيانوس ابر سوار شديم و در جاده اي خاكي به سمت جنگل ابر حركت كرديم .
این جنگل در حدود ۵۰ کیلومتری شمال شرق شهر شاهرود در استان سمنان و در مسیر جاده شاهرود به آزادشهر در کنار روستای ابر قرار دارد . به دلیل این که در اغلب مواقع فضای این جنگل را اقیانوسی از ابر فراگرفته به این نام مشهور است . در این جنگل ابرها آنقدر به درختها نزدیک مي شوند که به نظر میرسد جنگل بر روی ابرها سوار است و میتوان در میان ابرها گشت و گذار کرد و به باور بسیاری از گردشگران یکی از زیباترین چشماندازهای طبیعت ایران محسوب میشود.
از ميني بوس ها پريديم پائين و كمي پياده روي كرديم . اتراق كرديم و مشغول آتش درست كردن و تهيه چاي هيزمي شديم .
متاسفانه از ابرها خبري نبود و همسفرا چشم انتظار به افق چشم مي دوختند . بعد از كمي استراحت در طبيعت زيباي منطقه و نوشيدن چاي تازه دم و عكاسي و تمركز و سكوت در دل طبيعت آماده برگشتن شديم و قرار شد تا قبل از تاريك شدن هوا به ميني بوسها برسيم .
سوار شديم و در فضائي خاك آلود حدود ساعت 9 شب به اقامتگاه رسيديم . بعد از كمي استراحت و بازي و سرگرمي شام آماده شد . در هنگام خوردن جوجه كباب كلي خنديديم . نوبت خوابيدن بود . بچه ها همگي خسته بودن . با آقايون به سمت اقامتگاه مردانه رفتي و همه بيهوش شديم به جز جوانهاي غيور تور كه تا پاسي از شب صداشون ميومد و از فضاي اقامتگاه لذت بردن .
صبح زود از خواب بيدار شدم . خنكي و لطافت هواي صبحگاهي روستا كلي به آدم انرژي ميده . صبحانه رو خورديم و سوار اتوبوس شديم و به سمت مغازه صنايع دستي كوچولوي روستا رفتيم و مشغول تهيه ره آورد سفر شديم .
. بعد از خريد به سمت مقبره شيخ ابوالحسن خرقاني حركت كرديم و ساعت 9 رسيديم و وارد آرامگاه شديم و پس از گرفتن چندتا عكس دسته جمعي مشغول بازديد شديم.
آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی، در روستای قلعه نو خرقان در ۲۴ کیلومتری شمال شاهرود در بخش بسطام قرار دارد . آرامگاه این صوفی نامدار، در میان باغی زیبا و چشم نواز قرار دارد. شیخ ابوالحسن خرقانی از آن دسته از عارفانی است که نقش مهمی در پاسداشت فرهنگ ایرانی داشته است . ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان بن احمد خرقانی یا شیخ ابوالحسن خرقانی ، در سال ۳۵۲ قمری در روستای قلعهنو از توابع کوهستان بسطام به دنیا آمد . او بایزید بسطامی را مقتدای خود دانسته و مانند ابوسعید ابوالخیر از احمد بن عبدالکریم قصاب آملی خرقه گرفته . گفته شده که سلطان محمود غزنوی به دیدار او رفته و از او پند خواسته است . در گفتهها و داستانها بهجای مانده که ابوسعید ابوالخیر به خرقان رفته و با او گفتگو داشته و مقام معنوی او را ستوده است . از مریدان و شاگردان نامدار او خواجه عبدالله انصاری بوده است . مرگ شیخ حسن در روز شنبه دهم محرم ( عاشورا ) سال ۴۲۵ ق و در سن ۷۳ سالگی در روستای خرقان بوده است. شیخ ابوالحسن بر سردر خانقاه خود چنین نوشته بود: هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید ، چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته برخوان بوالحسن به نان ارزد.
بازديد كه تمام شد به سمت اتوبوس برگشتيم و ساعت نزديك به 11 بود كه به سمت آبشار مجن حركت كرديم . يك ساعت راه داشتيم تا آبشار، بنابراين در فضائي شاد و پر انرژي به آبشار مجن رسيديم.
آبشار زیباي مجن در ۳۵ کیلومتری شمال غربی شاهرود در استان سمنان واقع شده است . این آبشار دیدنی و باصفا ، یکی از جلوههای طبیعی شهر مجن است. بعد از گذشتن از دره مجن وارد طبیعت کوهستانی منطقه شديم و دل صخرهای بسیار عظیم طنین آبشار مجن را شنيديم . این کوه صخرهای جالب، آبشار را در محوطهای باریک و غار مانند محصور کرده است. برای دیدن آبشار وارد آبی سرد و زلال شديم و مراقب بودم كه كسي توي آب نيافته و با حدود بیست متر پیادهروی در آب و بالارفتن از پله هاي مارپيچ آن در فضایی زیبا و هیجانآور به آبشار رسيديم و كلي لذت برديم . بابك كه كلا رفت زير آبشار و خيس خيس اومد بيرون . آب بازيمون كه تموم شد اومديم به سمت اتوبوس و پس از تعويض لباسها سوار اتوبوس شديم . الان ديگه همه شديدا گرسنه شده بوديم . با نيش گاز كاپيتان قنبري به سمت مهمانسراي جهانگردي بسطام رفتيم تا دلي از عزا در بياريم . خوشبختانه به موقع رسيديم و ناهار سرو شد . توي مسير برگشت توقف كوتاهي كرديم و همراهان مشغول تهيه سوغاتي شدن و بازار كاك زعفراني بسطام گرم بود . ساعت 4:30 عصر بود كه راه افتاديم تا به سمت كرج برگرديم . استراحتي مختصر در ماشين و توقف براي سرويس بهداشتي همه رو سرحال و قبراق كرد . نوبت بازي و سرگرمي بود . ابتدا قرعه كشي را براي سفر اولي ها انجام داديم و بابك برنده شد . بعد از اون مسابقه دابسمش برگزار شد و كلي هنرمند از دل تور زد بيرون و كلي عشق و صفا و اجراهاي عالي داشتيم بطوري كه امتياز دادن براي داورها سخت شده بود . بعد از پايان اجراهاي مرحله مقدماتي رسول و سحر و محمد به مرحله پاياني راه پيدا كردن . الان فقط مونده بود چهره برنده مشخص بشه و بعد از اجراي اين مرحله بين اين 3 نفر رسول برنده شد و كلي مورد تشويق حاضرين قرار گرفت .
يواش يواش به دقايق پاياني سفر نزديك ميشديم و در اين فاصله با همسفران تهراني خداحافظي كرديم و از ما جدا شدن و با بقيه همسفران جان به سمت ميعاد گاه هميشگي خودمون يعني البرز من رسيديم . ساعت 11:50 شب بود كه پياده شديم و با لبخند و سر مست از سفري هيجان انگيز از دوستان دوست داشتني خداحافظي و آرزوي ديدار مجدد كرديم .
در نهايت تشكر ميكنم از همسفران با عشق ، همكاران خوبم و فداكارم ، كاپيتان قنبري و عارف عزيز كه بي نهايت منو ياري كردن تا بتوانم وظايفم رو به نحو احسن انجام بدم .
و در پايان به قول شيخ اجل سعدي شيرين سخن : هر كه سفر نمي كند ، دل ندهد به لشكري .
عليرضا تراب زاده
خرداد 98
Last edit: 4 سال 10 ماه قبل by travelloug.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
زمان ایجاد صفحه: 0.100 ثانیه