سفرنامه تور معبد خورهه و غار چال نخجیر مورخ 95/8/21

سفرنامه تور معبد خورهه و غار چال نخجیر
مورخ 95/8/21
راهنما: وحید شعبانی




با یاد او
میخوام اینبار به زبانی ساده حرف بزنم . چیزی شبیه به یک درد دل ساده . آنچه میخوانید شرخ مختصر ما وقع سفر گروه با صفای البرز من به سرزمین سنگهای تراورتن در تاریخ ۲۱ آبان ۱۳۹۵ است . قاب اول ؛ سوار شدن به اتوبوس .. کمی انتظار و حرکت .. آسمان تاریک .. ستاره ها و سپس طلوع خورشید از میان ظلمات شب .. جاده قم کویریست .. قاب دوم ؛ مهتاب . صبحانه . نان داغ و کلی صفا و صمیمیت ... قاب سوم ؛ سوار مرکب .. میکروفن در دست و از خود گفتن و معارفه ای کوتاه به وسعت جان .. قاب چهارم ؛ دلیجان .. دودِهَک.. خورهه .. عمارتی تاریخی متعلق به سده نخست قبل از میلاد .. شهرت ؛ معبد میلونا یا خورهه.. و در واقع معبدی در کار نیست و دو ستون باقیمانده از دوازده ستون در دل تاریخ حکایت ازین دارند که اینجا زمانی عمارتی باشکوه و شاهانه بوده است .. حکایت میشنویم و عکس میگیریم و می رویم .. قاب پنجم ؛ محلات ، نیم ور .. پایتخت سنگ ایران.. به آتشکوه میرویم .. از میان مزارع لخت که محصولی در برشان نیست عبور کرده و آتشکده سرافراز آتشکوه میرسیم .. این غول پر هیبت که روزگاری طاقی و گنبدی بر بالای سر داشته حالا حدودا ۱۵۰۰ ساله است و به گواه راویان تا ۱۰۰۰ سال پیش آتشی روشن را در سینه خود نگهداری میکرده است... گاهی فکر میکنم سرزمینمان چه چیزی کم دارد .. من و تو را .. قاب ششم بسیار خوشمزه است و شیک .. بزرگترین مجتمع بین راهی ایران .. همای سعادت در سه کیلومتری دلیجان .. ناهار خوشمزه ای میخوریم و رهسپار قاب هفتم که همان غار زیبای چال نخجیر باشد می شویم.. این جوان هفتاد میلیون ساله که ۲۷ سال از زمان کشفش میگذرد آنقدر زیباست که از همان بدو ورود چشم تو را خیره می کند .. چراغهای رنگی مورد استفاده در غار باعث شده تا زیبایی غار چندین برابر شود.. راهنما برایمان از غار آهکی می گوید.. گروه نیز با اشتیاق گوش جان به این کلام سپرده اند .. انتهای غار .. کمی سکوت میکنیم و به راه می افتیم .. ماه بر بالای سر غار خودنمایی میکند .. قاب هشتم ؛ نراق .. بلند ترین نقطه در استان مرکزی..که حالا با سه هزار نفر جمعیت شهر شهاب سنگ ایران عزیز شناخته می شود . از خانه ای تاریخی دیدن میکنیم و سپس رهسپار موزه شهاب سنگ می شویم .. در سالهای دور شهاب سنگی سه کیلوگرمی بر سقف این مدرسه قدیمی فرود آمده است و سرنوشت آینده این شهر را تحت الشعاع خود قرار داده است .. موزه را هم میبینیم و حالا وقت رفتن است .. هوا تاریک شده است .. سوار میشویم .. میرویم.. در برگشت حالمان خوب است . شادیم و پایکوبی میکنیم .. از سفر میگوییم و دلدادگی... میدان سپاه اینجاست و کمی آنسوتر البرز من ...
تا دوباره بدرود !35