- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- سفرنامه ها
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های پاییز 96
- سفرنامه تور مرداب هسل -1 مورخ 96/09/15
×
تصاویر و سفرنامه تورهای پاییز 96
سفرنامه تور مرداب هسل -1 مورخ 96/09/15
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
6 سال 4 ماه قبل #1822
توسط travelloug
سفرنامه تور مرداب هسل -1 مورخ 96/09/15 was created by travelloug
سفرنامه تور مرداب هسل -1
مورخ 96/09/15
راهنما: شهام نخبه زعیم
چهارشنبه روز میلاد پیامبراکرم (ص) قصد سفر به مرداب هسل کردیم تا رفته رفته با جشنواره جنگل های پاییزی خداحافظی کنیم. صبح ساعت 5/30 قرار حرکت داشتیم که تا 5/45 منتظر همسفرها ایستادیم و سامان که یکی از دوستانش تاخیر کرده بود با کلی تلاش و آخر سر با ماشین خودشو بین راه به ما رسوند تا همه در کنار هم سفری پر خاطره رو آغاز کنیم.
ابتدا با کاپیتان محمد آشنا شدیم و نکاتی در مورد سفرهای خدمت همسفران ارائه دادیم و آماده استراحت شدیم تا بعد از صرف صبحانه برنامه جذاب معارفه رو داشته باشیم. صبحانه رو سیاه بیشه نوش جان کردیم و حالا که انرژی هامون تقویت شده بود معارفه رو آغاز کردیم تا بیشتر با هم آشنا بشیم...
همه دوستان که خودشون رو معرفی کردند رسیدیم به عوارضی بزرگراه چالوس و در نزدیکی اونجا وسایلمون رو برداشتیم و کوله به دوش راهی جنگل های مشعل شدیم...
هوای هوای پاییزی با مناظر رنگارنگ جنگل های هیرکانی میزبان ما بود، قدم ها رو گاهی آهسته و گاهی تند بر می داشتیم. در بین راه از جنگل گفتیم و شنیدیم و عکس های یادگاری زیبایی ثبت کردیم...
بعد از یک ساعت و نیم پیاده روی حالا مرداب هَسَل جلوی چشممامون با اون رنگ های سرخ و سبز فوق العاده اش ما رو مجذوب خودش کرده بود... وسایلمون رو در نزدیکی مرداب گذاشتیم و برای عکاسی به کنار مرداب رفتیم. هوای اون روز هم خیلی خیلی عالی بود...
آقا تقی هم زحمت آتش رو کشید و چایی آتیشی نابی آماده کردیم و همسفرها هم آماده صرف نهار شدند که ناگهان عاطفه خانوم با پایی آسیب دیده اومد پیش ما و تعریف کرد که برای عکاسی کنار اسب ها رفته و جناب اسب هم که ظاهرا تمایلی به عکس گرفتن نداشته جفتکی روانه زانوی دوست ما کرده و زانوش آسیب دیده بود. هرچند که در سفرهای طبیعت گردی باید یادمون باشه به حریم خصوصی موجودات احترام بذاریم و باعث ناراحتیشون نشیم که خدایی نکرده آسیب ببینیم.
خلاصه که بعد از نهار و کمی استراحت مسابقه طناب کشی شروع شد و در کمال ناباوری تیم بانوان پیروز شدند. کمی هم در میان جنگل های خزان زده قدم زدیم و لا به لای برگ ها خش خش کردیم و سکوت و آرامشی بی نظیر و ...
ساعت کم کم وقت برگشت رو نشون می داد و ما هم با کوله هایی که حالا سبک تر شده بودن مسیر برگشت رو پیش گرفتیم و سوار بر رخش آقا محمد به سوی کرج تاختیم.
مرزن آباد هم توقفی کوتاه برای خرید سوغاتی داشتیم . مسیر برگشت هم با کلی بازی و مسابقه کوتاه شد و خیلی زود سفرمون هم به پایان رسید و ساعت 21/15 جلوی دفتر البرزمن همسفرهامون رو به امید دیدار دوباره به خدا سپردیم.
با آرزوی سلامتی برای شما دوستان
مورخ 96/09/15
راهنما: شهام نخبه زعیم
چهارشنبه روز میلاد پیامبراکرم (ص) قصد سفر به مرداب هسل کردیم تا رفته رفته با جشنواره جنگل های پاییزی خداحافظی کنیم. صبح ساعت 5/30 قرار حرکت داشتیم که تا 5/45 منتظر همسفرها ایستادیم و سامان که یکی از دوستانش تاخیر کرده بود با کلی تلاش و آخر سر با ماشین خودشو بین راه به ما رسوند تا همه در کنار هم سفری پر خاطره رو آغاز کنیم.
ابتدا با کاپیتان محمد آشنا شدیم و نکاتی در مورد سفرهای خدمت همسفران ارائه دادیم و آماده استراحت شدیم تا بعد از صرف صبحانه برنامه جذاب معارفه رو داشته باشیم. صبحانه رو سیاه بیشه نوش جان کردیم و حالا که انرژی هامون تقویت شده بود معارفه رو آغاز کردیم تا بیشتر با هم آشنا بشیم...
همه دوستان که خودشون رو معرفی کردند رسیدیم به عوارضی بزرگراه چالوس و در نزدیکی اونجا وسایلمون رو برداشتیم و کوله به دوش راهی جنگل های مشعل شدیم...
هوای هوای پاییزی با مناظر رنگارنگ جنگل های هیرکانی میزبان ما بود، قدم ها رو گاهی آهسته و گاهی تند بر می داشتیم. در بین راه از جنگل گفتیم و شنیدیم و عکس های یادگاری زیبایی ثبت کردیم...
بعد از یک ساعت و نیم پیاده روی حالا مرداب هَسَل جلوی چشممامون با اون رنگ های سرخ و سبز فوق العاده اش ما رو مجذوب خودش کرده بود... وسایلمون رو در نزدیکی مرداب گذاشتیم و برای عکاسی به کنار مرداب رفتیم. هوای اون روز هم خیلی خیلی عالی بود...
آقا تقی هم زحمت آتش رو کشید و چایی آتیشی نابی آماده کردیم و همسفرها هم آماده صرف نهار شدند که ناگهان عاطفه خانوم با پایی آسیب دیده اومد پیش ما و تعریف کرد که برای عکاسی کنار اسب ها رفته و جناب اسب هم که ظاهرا تمایلی به عکس گرفتن نداشته جفتکی روانه زانوی دوست ما کرده و زانوش آسیب دیده بود. هرچند که در سفرهای طبیعت گردی باید یادمون باشه به حریم خصوصی موجودات احترام بذاریم و باعث ناراحتیشون نشیم که خدایی نکرده آسیب ببینیم.
خلاصه که بعد از نهار و کمی استراحت مسابقه طناب کشی شروع شد و در کمال ناباوری تیم بانوان پیروز شدند. کمی هم در میان جنگل های خزان زده قدم زدیم و لا به لای برگ ها خش خش کردیم و سکوت و آرامشی بی نظیر و ...
ساعت کم کم وقت برگشت رو نشون می داد و ما هم با کوله هایی که حالا سبک تر شده بودن مسیر برگشت رو پیش گرفتیم و سوار بر رخش آقا محمد به سوی کرج تاختیم.
مرزن آباد هم توقفی کوتاه برای خرید سوغاتی داشتیم . مسیر برگشت هم با کلی بازی و مسابقه کوتاه شد و خیلی زود سفرمون هم به پایان رسید و ساعت 21/15 جلوی دفتر البرزمن همسفرهامون رو به امید دیدار دوباره به خدا سپردیم.
با آرزوی سلامتی برای شما دوستان
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 0.102 ثانیه