- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- سفرنامه ها
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های تابستان 98
- سفرنامه تور روستای شهرستانک مورخ 1398/04/07
- سفرنامه ها
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های تابستان 98
- سفرنامه تور روستای شهرستانک مورخ 1398/04/07
×
تصاویر و سفرنامه های تور های تابستان 98
سفرنامه تور روستای شهرستانک مورخ 1398/04/07
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
4 سال 9 ماه قبل - 4 سال 9 ماه قبل #2212
توسط travelloug
سفرنامه تور روستای شهرستانک مورخ 1398/04/07 was created by travelloug
سفرنامه تور روستای شهرستانک
مورخ: 1398/04/07
راهنما: مریم وحیدی مجد
بسمه تبارک و تعالی
امروز که جمعه هفتم تیرماه به سال یکهزار و سیصد و نود و هشت است رخت سفر پوشیده ایم و به اتول نشسته ایم، با همراهان عزم دیار شهرستانک کرده ایم. یونس خان احمدیان بهمراه آباجی اش سارا خانم چند فرسخی با ما فاصله دارند و قدری منتظرشان ماندیم اما گفتیم آشی برایشان بپزند که چند وجبی رویش روغن باشد. این راه چالوس از همان زمانهای دور دل را میبُرد. امروز هم که در طهران روز تعطیل است مردمان همه با اتول هایشان راه را قُرُق کرده اند و ما نمیتوانیم یکسره برویم،خانم مریم و فرشاد خان را بَلَدچی گمارده ایم و ایشان خودشان حواسشان به همه امورات سفر هست.به جهت سپری شدن اوقات قدری در باب اسم و رسممان و دیار مادریمان حرف زدیم و به کار و بار هم سَرَک کشیدیم و به سرمان زد دنیای خودمان را بسازیم. گهگاهی از شیشه اتول به اطراف نگاهی می انداختیم بحمدا... رودخانه کرج بسیار پرآب است و کوه ها گُله به گُله سرسبز و منظره ها چشم نواز بود. پل دوآب را که گذراندیم طرف ظهر به مکتب خانه شهرستانک رسیدیم آنجا برایمان ناشتایی مهیا کردند نوش جان کردیم، خوب که سرحال شدیم بگردش و تفرج مسیر کنار رودخانه را در پیش گرفتیم به مقصد کاخ.
راه خاکی بود و در اول مالرو. کوچه باغ سراسر سبز و خرم. در اطراف درختانِ فراوان دیدیم که گیلاس و آلبالو بر روی آن سنگینی میکرد ماشاا...،کناره های راه را همه علف های بلند،گلهای سفید بابونه و بومادران پوشانده بود. جلوتر که رفتیم الاغی بار علف داشت و راهمان را سد کرد و کمی برای عبور صبوری کردیم. خورشید در اوج آسمان و به سبب نور شدیدِ آفتاب حرکتمان کند شده بود. بعد از حدود دو ساعت پیاده روی در محل کاخ توقف کردیم.
. جایی زیر سنگ بزرگ روبروی کاخ اردو زدیم، یاران همگی از فرط خستگی نای حرکت نداشتند یکی آب مینوشید، یکی بر زیرانداز استراحت میکرد و خلاصه هر کسی به نحوی خستگی از تن به در میکرد.
. فرشاد خان و خانم مریم در حال تدارک چای هیزمی بودند، هر چند دقیقه یکبار به سوی همراهان میرفتند و با روی خوش نقش لبخند بر صورتشان میکشیدند.
ناهار و چای هیزمی را همانجا خوردیم و جانی تازه گرفتیم سپس بسوی کاخ رفتیم و همه سوراخ و سنبه هایش را دیدیم و در موردشان باهم حرف زدیم.
در بالادست کاخ آن دست رودخانه یک چشمه است میخواهیم برویم و از مناظر آن سو هم دیدن کنیم عبور از رود کمی مشقت دارد اما به یاری یاران راه عبور از رود خروشان آسان میشود گویی سیلاب همه چیز را در هم کوبیده وجود پلی ضرورت دارد که باید ساخته شود.
در وصف آن سوی رود باید بگویم که باصفا است و اطرافش را جنگل و کوه دربرگرفته و صدای آبِ رودِ روان خیال را پَر میدهد به حال خوش. دقایقی را آنجا میگذرانیم سپس به محل اردو میرویم بین راه از کتیبه ناصری هم دیدن میکنیم و داستانش را از بَلَدچیمان خانم مریم میشنویم.
آفتاب رفته و نوبه رجعت است برخلاف ساعات ظهر طراوتی دیده میشود که مسیر را دلگشا و روح نواز میکند به مکتب خانه که میرسیم مراسم آش خوران برپا میشود و بعد از کمی استراحت به خواست خداوند به مبارک و سعادت در ضمان سلامت این ده خوش آب و هوا را به سمت کرج ترک میکنیم در مسیر رجعت توقفی در ماهان داریم، یونس خان احمدیان کاممان را شیرین میکند و ادامه راه به شادمانی و پایکوبی و حال خوش میگذرد. علی ایحال که هوا تاریک است به سلامت و اقبال و تن درستی به کرج رجعت نمودیم و سفر شهرستانک و کتابت خاطرات این سفر نیز به پایان آمد. الحمدا... که ما از این دفتر گردشگری البرزمن راضی هستیم و تا ایشان باشند سفرهای ما پایان ندارد...امید که همگیمان زیر سایه خداوند سلامت باشیم.
مورخ: 1398/04/07
راهنما: مریم وحیدی مجد
بسمه تبارک و تعالی
امروز که جمعه هفتم تیرماه به سال یکهزار و سیصد و نود و هشت است رخت سفر پوشیده ایم و به اتول نشسته ایم، با همراهان عزم دیار شهرستانک کرده ایم. یونس خان احمدیان بهمراه آباجی اش سارا خانم چند فرسخی با ما فاصله دارند و قدری منتظرشان ماندیم اما گفتیم آشی برایشان بپزند که چند وجبی رویش روغن باشد. این راه چالوس از همان زمانهای دور دل را میبُرد. امروز هم که در طهران روز تعطیل است مردمان همه با اتول هایشان راه را قُرُق کرده اند و ما نمیتوانیم یکسره برویم،خانم مریم و فرشاد خان را بَلَدچی گمارده ایم و ایشان خودشان حواسشان به همه امورات سفر هست.به جهت سپری شدن اوقات قدری در باب اسم و رسممان و دیار مادریمان حرف زدیم و به کار و بار هم سَرَک کشیدیم و به سرمان زد دنیای خودمان را بسازیم. گهگاهی از شیشه اتول به اطراف نگاهی می انداختیم بحمدا... رودخانه کرج بسیار پرآب است و کوه ها گُله به گُله سرسبز و منظره ها چشم نواز بود. پل دوآب را که گذراندیم طرف ظهر به مکتب خانه شهرستانک رسیدیم آنجا برایمان ناشتایی مهیا کردند نوش جان کردیم، خوب که سرحال شدیم بگردش و تفرج مسیر کنار رودخانه را در پیش گرفتیم به مقصد کاخ.
راه خاکی بود و در اول مالرو. کوچه باغ سراسر سبز و خرم. در اطراف درختانِ فراوان دیدیم که گیلاس و آلبالو بر روی آن سنگینی میکرد ماشاا...،کناره های راه را همه علف های بلند،گلهای سفید بابونه و بومادران پوشانده بود. جلوتر که رفتیم الاغی بار علف داشت و راهمان را سد کرد و کمی برای عبور صبوری کردیم. خورشید در اوج آسمان و به سبب نور شدیدِ آفتاب حرکتمان کند شده بود. بعد از حدود دو ساعت پیاده روی در محل کاخ توقف کردیم.
. جایی زیر سنگ بزرگ روبروی کاخ اردو زدیم، یاران همگی از فرط خستگی نای حرکت نداشتند یکی آب مینوشید، یکی بر زیرانداز استراحت میکرد و خلاصه هر کسی به نحوی خستگی از تن به در میکرد.
. فرشاد خان و خانم مریم در حال تدارک چای هیزمی بودند، هر چند دقیقه یکبار به سوی همراهان میرفتند و با روی خوش نقش لبخند بر صورتشان میکشیدند.
ناهار و چای هیزمی را همانجا خوردیم و جانی تازه گرفتیم سپس بسوی کاخ رفتیم و همه سوراخ و سنبه هایش را دیدیم و در موردشان باهم حرف زدیم.
در بالادست کاخ آن دست رودخانه یک چشمه است میخواهیم برویم و از مناظر آن سو هم دیدن کنیم عبور از رود کمی مشقت دارد اما به یاری یاران راه عبور از رود خروشان آسان میشود گویی سیلاب همه چیز را در هم کوبیده وجود پلی ضرورت دارد که باید ساخته شود.
در وصف آن سوی رود باید بگویم که باصفا است و اطرافش را جنگل و کوه دربرگرفته و صدای آبِ رودِ روان خیال را پَر میدهد به حال خوش. دقایقی را آنجا میگذرانیم سپس به محل اردو میرویم بین راه از کتیبه ناصری هم دیدن میکنیم و داستانش را از بَلَدچیمان خانم مریم میشنویم.
آفتاب رفته و نوبه رجعت است برخلاف ساعات ظهر طراوتی دیده میشود که مسیر را دلگشا و روح نواز میکند به مکتب خانه که میرسیم مراسم آش خوران برپا میشود و بعد از کمی استراحت به خواست خداوند به مبارک و سعادت در ضمان سلامت این ده خوش آب و هوا را به سمت کرج ترک میکنیم در مسیر رجعت توقفی در ماهان داریم، یونس خان احمدیان کاممان را شیرین میکند و ادامه راه به شادمانی و پایکوبی و حال خوش میگذرد. علی ایحال که هوا تاریک است به سلامت و اقبال و تن درستی به کرج رجعت نمودیم و سفر شهرستانک و کتابت خاطرات این سفر نیز به پایان آمد. الحمدا... که ما از این دفتر گردشگری البرزمن راضی هستیم و تا ایشان باشند سفرهای ما پایان ندارد...امید که همگیمان زیر سایه خداوند سلامت باشیم.
Last edit: 4 سال 9 ماه قبل by travelloug.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
- سفرنامه ها
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های تابستان 98
- سفرنامه تور روستای شهرستانک مورخ 1398/04/07
زمان ایجاد صفحه: 0.121 ثانیه