- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه تورهای بهار 95
- سفرنامه تور جنگل و غار دیورش مورخ 95/3/7
×
تصاویر و سفرنامه تورهای بهار 95
سفرنامه تور جنگل و غار دیورش مورخ 95/3/7
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
7 سال 11 ماه قبل - 7 سال 11 ماه قبل #1521
توسط travelloug
سفرنامه تور جنگل و غار دیورش مورخ 95/3/7 was created by travelloug
سفرنامه تور جنگل و غار دیورش
مورخ 95/3/7
راهنمای تور: پویا ملاحسنی
خرداد ماه از راه رسید...
خرداد ایزد نگهبان آب هاست و اخرین ماه بهار با گرمای دلچسبش ادم رو به سمت خنگای ابهای روان کوهستان و جنگل میکشونه...
البرزمن هم راهی جنگل زیبای دیورش شد ... تا در کنار رودخانه ی با صفا و جنگل زیباش با همسفر ها لحظاتی خوش و به یادماندنی رو خلق بکنه...
جمعه صبح همه به موقع حاضر شدند و سفر اغاز شد.. کمی خواب و صبحانه ای دلچسب و معارفه....
معارفه با بازی متفاوت و جدیدی انجام شد که به خاطر لو نرفتن بازی اینجا عنوان نمیکنم چه بازی ای بود ولی باعث شد که از بین همسفرها پدیده های جدیدی کشف بشن و همینطور با زوایای جدیدی از همسفرهای قدیمی اشنا بشیم.
بعد از چند فرعی جنگل جلوی چشم ما قد علم کرد ، خیلی زود کنار پل ورودی روستا توقف کردیم تا پیاده رویمون رو آغاز کنیم.
حال و های روستا عالی بود... کلبه های چوبی و گلی و مرغ و خروس هایی که ازاد و رها بین بوته ها حرکت میکردند و محلی هایی که روی بالکن خونه ها نشسته بودند و با لبخند به خوشامد میگفتند ... از روستا رد شدیم
کنار شالیزار زیبا و پلکانی راه رو ادامه دادیم... منظره ای فوق العاده و بی نظیری که جلوی چشم ما بود به همراه بوی شالیزار سحر اگیز و مبهوت کننده بود...
بالاخره وارد جنگل شدیم
خنکای رود و سایه درخت ها به استقبالمون اومدند....
با عزمی جزم راه رو ادامه دادیم تا به دهنه غار رسیدیم و وارد غار شدیم... کمی هراس انگیز و بسیار جذاب بود.. به حوضچه اب رسیدیم و چندتایی از همسفرها تا زانو داخل اب شدند و من به همراه یکی دیگه از همسفرهای پهلوان شنا کنان به سمت دیگه غار رفتیم و در تاریکی همه با هم به سکوت نشستیم و عجب سکوتی و تاریکی ای ....
به محل اتراق برگشتیم که وحید زحمت کشیده بود اتیش روشن کرده بود و چای اماده کرده بود...
خیلی زود ناهار رو خوردیم و با شوق فراوان به درون حوضچه های رودخنونه هجوم بردیم و با رود جاری شدیم....
از فرط سرما دندون هامون به هم میخورد که از اب بیرون امدیم و کنار اتیش خودمون رو گرم کردیم و چای داغ نوشیدیو را برگشت رو پی گرفتیم....
در مسیر برگشت در ماشین هم شوخی و خنده و بازی باعث شد نا راه کوتاه بشه و قبل از اینکه متوجه راه بشیم به کرج برسیم و یک سفر دیگه پر از خاطرات خوب و به یاد ماندنی به اتمام برسه.....
به امید دیدار شما دوستان خوب در سفرهای اینده !35
مورخ 95/3/7
راهنمای تور: پویا ملاحسنی
خرداد ماه از راه رسید...
خرداد ایزد نگهبان آب هاست و اخرین ماه بهار با گرمای دلچسبش ادم رو به سمت خنگای ابهای روان کوهستان و جنگل میکشونه...
البرزمن هم راهی جنگل زیبای دیورش شد ... تا در کنار رودخانه ی با صفا و جنگل زیباش با همسفر ها لحظاتی خوش و به یادماندنی رو خلق بکنه...
جمعه صبح همه به موقع حاضر شدند و سفر اغاز شد.. کمی خواب و صبحانه ای دلچسب و معارفه....
معارفه با بازی متفاوت و جدیدی انجام شد که به خاطر لو نرفتن بازی اینجا عنوان نمیکنم چه بازی ای بود ولی باعث شد که از بین همسفرها پدیده های جدیدی کشف بشن و همینطور با زوایای جدیدی از همسفرهای قدیمی اشنا بشیم.
بعد از چند فرعی جنگل جلوی چشم ما قد علم کرد ، خیلی زود کنار پل ورودی روستا توقف کردیم تا پیاده رویمون رو آغاز کنیم.
حال و های روستا عالی بود... کلبه های چوبی و گلی و مرغ و خروس هایی که ازاد و رها بین بوته ها حرکت میکردند و محلی هایی که روی بالکن خونه ها نشسته بودند و با لبخند به خوشامد میگفتند ... از روستا رد شدیم
کنار شالیزار زیبا و پلکانی راه رو ادامه دادیم... منظره ای فوق العاده و بی نظیری که جلوی چشم ما بود به همراه بوی شالیزار سحر اگیز و مبهوت کننده بود...
بالاخره وارد جنگل شدیم
خنکای رود و سایه درخت ها به استقبالمون اومدند....
با عزمی جزم راه رو ادامه دادیم تا به دهنه غار رسیدیم و وارد غار شدیم... کمی هراس انگیز و بسیار جذاب بود.. به حوضچه اب رسیدیم و چندتایی از همسفرها تا زانو داخل اب شدند و من به همراه یکی دیگه از همسفرهای پهلوان شنا کنان به سمت دیگه غار رفتیم و در تاریکی همه با هم به سکوت نشستیم و عجب سکوتی و تاریکی ای ....
به محل اتراق برگشتیم که وحید زحمت کشیده بود اتیش روشن کرده بود و چای اماده کرده بود...
خیلی زود ناهار رو خوردیم و با شوق فراوان به درون حوضچه های رودخنونه هجوم بردیم و با رود جاری شدیم....
از فرط سرما دندون هامون به هم میخورد که از اب بیرون امدیم و کنار اتیش خودمون رو گرم کردیم و چای داغ نوشیدیو را برگشت رو پی گرفتیم....
در مسیر برگشت در ماشین هم شوخی و خنده و بازی باعث شد نا راه کوتاه بشه و قبل از اینکه متوجه راه بشیم به کرج برسیم و یک سفر دیگه پر از خاطرات خوب و به یاد ماندنی به اتمام برسه.....
به امید دیدار شما دوستان خوب در سفرهای اینده !35
Last edit: 7 سال 11 ماه قبل by travelloug.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 0.281 ثانیه