سفرنامه تور 4 روزه استان گلستان مورخ 12 الی 93/1/15

سفرنامه تور استان گلستان
مورخ 12 الی 1393/1/15
راهنمای تور: پویا ملاحسنی

گلستان ایران !40
گندم زارهای بی انتها ، دشت های گل ، جنگل و کوهستان ، آبشارها و رودخانه های بی قرار ، دریا و جزیره و مردم و فرهنگی متفاوت ما رو بر آن داشت تا روزهای پایانی نوروز 93 به گلستان زیبایی های ایران بریم ... !59
همسفرها مثل همیشه بی تاخیر کنار ماشین حاضر بودند و سفر آغاز شد ... رفقای تهرانی هم به جمع ما اضافه شدند و بعد از کمی اتوبوس سواری برای صرف صبحانه در رستوران توقف کردیم. صبحانه که تموم شد زمان معارفه رسید و دوستان یکی بعد از دیگری به زیبایی خودشون رو معرفی کردند... !60
خوشبختانه با اینکه اخبار گفته بود جاده ها بسته هستند و برف و کولاک در ارتفاعات وجود داره ما در جاده فیروزکوه بدون هیچ مشکلی در جاده ای خشک و با صفا حرکت میکردیم... در همون اوایل سفر بازی پانتومیم راه افتاد که با جدیتی وصف ناپذیر دو گروه بازی رو دنبال میرکدند و در آخر بچه های ته اتوبوس با اختلاف اندکی ما رو که جلوی اتوبوس بودیم بردند. !15
خیلی زود به رستوران اکبر جوجه ساری رسیدیم و ناهار جانانه ای به تن زدیم قبل از غروب به بندر ترکمن رسیدیم و با بچه ها سوار قایق شدیم تا از شبه جزیره آشورا ده هم دیدن کنیم .. منظره رشته کوه البرز با ابرهایی که دوروبرش بود و دریای خزر بسیار زیبا بود . !42









کمی پیاده روی و عکس و بعد از اون ترافیک برگشت به بندر و خرید و گشت و گذار در بازار ... !30
آخرین توقف ما کنار هتل عجم در آزادشهر بود جایی که شب رو قرار بود بگذرونیم. !29
شب آروم و دل انگیز سپری شد و صبح زود آماده بازدید از بنای استوار و دیدنی گنبد کاووس شدیم ، میثم توضیحاتی درباره شهر به دوستان داد و راهنما های محلی هم در رابطه با برج گنبد کاووس توضیحات مفصلی دادند. !45



حسابی عکس گرفتیم و و بچه ها داخل آلاچیق های ترکمنی شدند تا عکس با لباس محلی بگیرند اینجا همون جایی بود که نزدیک بود چندتایی از بچه ها رو جا بزاریم که خدا رو شکر با تدبیری به جا به خیر گذشت.... !37
از گنبد به سمت ترکمن صحرا حرکت کردیم به سمت تپه ماهورهای بی انتها ، بقعه خالد نبی و روستای گچی سو ..





در روستای گچی سو آقای عطایی میزبان ما با غذای خوشمزه محلی(چکدرمه) در انتظار ما بود.. خیلی سریع انتظارش به پایان رسید و دیس های غذا یکی بعد از دیگری خالی شد.... !30 بعد از غذا سوار مینی بوس های محلی شدیم و مسیر خاکی و پرپیچ خم خالد نبی رو پشت سر گذاشتیم تا به منظره وصف ناشدنی تپه ماهورهای بی انتها رسیدیم.... !7
بقعه چوپان آتا بر بلندای هزار دره مثل نگهبانی صبور و کارکشته منظره ای بی نظیر که هیچ وقت فراموش نخواهد شد....
!44









مسیر پیاده روی به سمت گورستان اسرار آمیز رو پیمودیم و سنگ های برافراشته و عجیب منطقه که مثل سپاهی طلسم شده توی دشت پراکنده بودند رو از نزدیک دیدیم.





بعد از کلی خنده و داستان و این حرف ها و همین طور حادثه ای که به خیر گذشت دوباره سوار مینی بوس ها شدیم و به گچی سو برگشتیم تا کمی استراحت کنیم . و اینجا بود که دو نفر از اساتید موسیقی ترکمنی افتخار دادند و به جمع ما پیوستند و برای ما قطعاتی از موسیقی خاص ترکمنی رو نواختند.. جای همگی خالی عالی بود.... !40





بعد از موسیقی شام جالبی رو هم نوش جان کردیم و حاضر شدیم تا کنار هم به خواب بریم.... !41
سمفونی دهشت ناک و خواب آلود حنجره ها فضای خونه رو تا صبح پر کرده بود و پاهای وحید هم بالای ماشین لباسشویی جا مونده بود...
صبح روز بعد هوای ابری در انتظار ما بود ولی بازهم دل انگیز بود. صبحانه رو خوردیم و جل و پلاس هامون رو جمع کردیم تا به سمت هتل عجم برای خوردن ناهار برگردیم.. !55 توی مسیر برگشت کنار مزرعه گل کلزا ترمزی زدیم و چندتا عکس بین این همه زیبایی گرفتیم..





هرچی به سمت کوه و جنگل نزدیکتر میشدیم ابرها بیشتر میشدند و دیگه طاقت نیاوردند و شروع به باریدن کردند... ناهار رو سریع خوردیم و به سمت آبشار شیر آباد حرکت کردیم .. !66



در اول مسیر پیاده روی از من امضا و تعهد گرفتند که با مسئولیت خودم همه رو سالم و زنده باید از آبشار برگردونم.. اولش گفتم مگه مسیر چشه که همچین کاری میکنند ولی بعد که توی مسیر جلو رفتیم هه چیز مشخص شد... بارون و گل و شیب دست به دست هم داده بودند تا هر قدم مارو به جنگی درونی برای رسیدن به آبشار مجبور کنه..






جنگ اعتماد به خود و بدن خود ، جنگ شوق و ترس ، جنگ عقل و شور و هیجان و ما هم که بی کله تر از این حرف ها.... به هر ضرب و زوری بود به آبشار اول رسیدیم ... !16



عکس گرفتیم و سر تا پا گلی به سمت اتوبوس برگشتیم....



بعد از خوردن چایی هیزمی و شستشو ی کامل به هتل رفتیم استراحت کردیم و بعد از اون برای خوردن جگر به تنگه چهل چای رفتیم همه چیز بود الا جگر!به جاش آش خوردیم اونم چه آشی آشی که همه کاسه هاش پر باقی موند .. خلاصه بعد از چندتا داستان به هتل برگشتیم و به خوابی خوش فرو رفتیم... !71
روز آخر سفر در مسیر برگشت توقف کوچیکی در پارک جنگلی قرق داشتیم و مرال های داخل پارک رو از نزدیک دیدیم....
ناهار رو ساری در رستوران حاج حسن خوردیم و در کمال ناباوری بدون کوچکترین ترافیکی جاده فیروزکوه رو طی کردیم....
یک مسابقه جانانه هم بین همسفرها انجام شد که در آخر زهره و صدف برنده های مسابقه شدند و قرار شد 20 درصد تخفیف از البرزمن دریافت کنند  ... !53
سفرهای نوروزی ما هم به پایان رسید و لحظه لحظه اش پر بود از مهر و دوستی ، صفا و صمیمیت و لبخند و همدلی...
به امید سفرهای بیشتر با شما دوستان با صفا..... !35