- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های بهار 97
- سفرنامه تور سرپوش تنگه مورخ 97/2/28
×
تصاویر و سفرنامه تورهای بهار 97
سفرنامه تور سرپوش تنگه مورخ 97/2/28
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
5 سال 11 ماه قبل - 5 سال 11 ماه قبل #1912
توسط travelloug
سفرنامه تور سرپوش تنگه مورخ 97/2/28 was created by travelloug
سفرنامه تور سرپوش تنگه
مورخ 97/2/28
راهنما: محمدمهدی امینی زاده
گفتم اي جنگل پير ..
تازگيها چه خبر ؟!
پوزخندي زد و گفت هيچ ! كابوس تبر..
گفتم از چوب درختان بهار، چه كسان بهره برند؟
گفت آنان كه درختند و به ظاهر تبرند !
گفتم اما مگر از جنس خودت نيست تبر ؟!
پوزخندي زد و گفت
تازگيها چه خبر ؟!...
آخرین صبح آدینه اردیبهشت ماه در حال طلوع بود که همسفران صمیمی البرز من از راههای دور و نزدیک دور هم جمع شدند و با بیست و دو صورت خندان و پرانرژی در چهارمین جاده زیبای دنیا سفری جدید را آغاز کردیم . پیچ و خمهای جاده چالوس مانند گهواره ای دلپذیر همسفران را با لالایی خویش تکان میداد و چرتی دلپذیر را تا زمان صبحانه فراهم میکرد . کندوان و رستورانهایش همیشه برای مسافران جاده چالوس خاطره انگیز بوده است و کاپیتان قنبری عزیز خیلی زود همه همسفران را راهی رستوران پسرخاله کرد .
کوههای زیبای سر به فلک کشیده البرز و قله های مخملی سفید پوشیده از برف آنهاو باد خنک صبحگاهی اشتهای همه همسفران را باز کرده بود .
هنوز طعم صبحانه در دهان مانده بود که در حال آشنایی با اعضای خانواده جدید البرز من فهمیدیم که چه مسافران فرهیخته ای داریم .
همگی اهل علم و ادب و هنر و آموزش و تدریس و تعلیم از ۱۷ سال تا ۷۰ سال و همسفر شدن با این دوستان باعث غرورمان شد .
گوشمان پر از نوای خوش موسیقی بود که خود را در ابتدای روستای محمد آباد یافتیم و جنگلی زیبا و سرسبز که فرش سبز رنگ خود را زیر پاهایمان پهن کرده بود و با نوای آب و پرندگان زیبایش به ما خوش آمد گفت . قدم زدیم و در مسیر رودخانه از منازل روستایی گذر کردیم و در دل جنگل زیبا سکوت وهم انگیز جنگل با زمزمه و حضور همسفران عزیز شکسته شد .
اگر چه آب رودخانه کم بود ولی زیبا و دل انگیز بود و حس خوب قدم زدن در جنگل هر لحظه بیشتر میشد و پس از مدت کوتاهی به ابتدای تنگه معروف رسیدیم .
کوله بارمان را نهادیم و وارد تنگه شدیم و چهره همسفران از شدت ذوق و شعف دیدنی بود چرا که قرار بود از اولین آبشار سرپوش تنگه به کمک تنه درخت و کمی طناب صعود کنند .
تنگه ای سنگی و بلند و پوشیده از درختان و کمی انعکاس صوت و رودخانه ای روان که از آبشاری نسبتا مرتفع پایین میریخت .
هیجان زیادی ایجاد شد و نفر به نفر به کمک امیر گوهر شناس عزیز به سلامت از آبشار بالا رفتند و از موفقیت صعود و شور و هیجانی که قرین آن شده بود شادمان بودند و مغرور ،حتی دوستانی که با نگاه اول از ادامه راه منصرف شده بودند ... در ادامه مسیر همچنان موانع را پشت سر گذاشتیم و از پل ها و آب راها عبور کردیم و بالاخره به آبشار دوم سرپوش تنگه رسیدیم . حقیقتا ذوق دیدن این آبشار در چهره همسفران وصف ناشدنیست اگر چه در تصویر ها ی یادگاری گویا نیست ولی حس کردنی و دیدنیست .
آب فراوان تر با شدت بیشتر چرخ زنان از روی سنگهای مرتفع صخره سر میخورد و در حوضچه پایین آن میریزد و این پیچیدگی و عظمت سنگها و صخره ها و رقص آب درون آن جذاب و دیدنیست و تعدادی عکس و کمی آب بازی و شیطنت در زیر آبشار خستگی کل راه را به در کرد .
در مسیر برگشت ،همه همسفران با اعتماد به نفس بالاتر و غرور بیشتر حرکت میکردند و هنگامی که به محل کمپ رسیدیم گویی که همه از خواب کوتاهی بیدار شده اند و شدیدا گرسنه .ناهار و بازی و سرگرمی و مسابقه طناب کشی و آموزش ابزار کوهنوردی و نحوه احداث کومه جنگلی و موسیقی و نوای همکار عزیزم افشین مدهوش ، کل وقتمان را پر کرد و زمان بازگشت خیلی زود فرا رسید .
در مسیر بازگشت با هدایت مربی یوگای عزیز پدرام نظری ، با سکوت جنگل یکی شدیم و تجربه خوبی از تمرکز و سکوت را پیداکردیم.
چندی بعد توقف و خرید سوغات و دوباره جاده هزار پیچ در پیش رو و در ادامه مسیر مسابقه لباهنگ و کشف استعدادهای پنهان شده هنر مندان گمنام ایران زمین از بین همسفران و شادی و ثبت خاطرات خوب .
پاسی از شب گذشته بود که به محل همیشگی قرارها رسیدیم و در آرزوی سفرهای بعدی چراکه سفر پایان ندارد ...
از همراهی دوستان عزیزم امیر گوهرشناس و افشین مدهوش کمال تشکر را دارم و به امید دیدار همه همسفران عزیز .
مورخ 97/2/28
راهنما: محمدمهدی امینی زاده
گفتم اي جنگل پير ..
تازگيها چه خبر ؟!
پوزخندي زد و گفت هيچ ! كابوس تبر..
گفتم از چوب درختان بهار، چه كسان بهره برند؟
گفت آنان كه درختند و به ظاهر تبرند !
گفتم اما مگر از جنس خودت نيست تبر ؟!
پوزخندي زد و گفت
تازگيها چه خبر ؟!...
آخرین صبح آدینه اردیبهشت ماه در حال طلوع بود که همسفران صمیمی البرز من از راههای دور و نزدیک دور هم جمع شدند و با بیست و دو صورت خندان و پرانرژی در چهارمین جاده زیبای دنیا سفری جدید را آغاز کردیم . پیچ و خمهای جاده چالوس مانند گهواره ای دلپذیر همسفران را با لالایی خویش تکان میداد و چرتی دلپذیر را تا زمان صبحانه فراهم میکرد . کندوان و رستورانهایش همیشه برای مسافران جاده چالوس خاطره انگیز بوده است و کاپیتان قنبری عزیز خیلی زود همه همسفران را راهی رستوران پسرخاله کرد .
کوههای زیبای سر به فلک کشیده البرز و قله های مخملی سفید پوشیده از برف آنهاو باد خنک صبحگاهی اشتهای همه همسفران را باز کرده بود .
هنوز طعم صبحانه در دهان مانده بود که در حال آشنایی با اعضای خانواده جدید البرز من فهمیدیم که چه مسافران فرهیخته ای داریم .
همگی اهل علم و ادب و هنر و آموزش و تدریس و تعلیم از ۱۷ سال تا ۷۰ سال و همسفر شدن با این دوستان باعث غرورمان شد .
گوشمان پر از نوای خوش موسیقی بود که خود را در ابتدای روستای محمد آباد یافتیم و جنگلی زیبا و سرسبز که فرش سبز رنگ خود را زیر پاهایمان پهن کرده بود و با نوای آب و پرندگان زیبایش به ما خوش آمد گفت . قدم زدیم و در مسیر رودخانه از منازل روستایی گذر کردیم و در دل جنگل زیبا سکوت وهم انگیز جنگل با زمزمه و حضور همسفران عزیز شکسته شد .
اگر چه آب رودخانه کم بود ولی زیبا و دل انگیز بود و حس خوب قدم زدن در جنگل هر لحظه بیشتر میشد و پس از مدت کوتاهی به ابتدای تنگه معروف رسیدیم .
کوله بارمان را نهادیم و وارد تنگه شدیم و چهره همسفران از شدت ذوق و شعف دیدنی بود چرا که قرار بود از اولین آبشار سرپوش تنگه به کمک تنه درخت و کمی طناب صعود کنند .
تنگه ای سنگی و بلند و پوشیده از درختان و کمی انعکاس صوت و رودخانه ای روان که از آبشاری نسبتا مرتفع پایین میریخت .
هیجان زیادی ایجاد شد و نفر به نفر به کمک امیر گوهر شناس عزیز به سلامت از آبشار بالا رفتند و از موفقیت صعود و شور و هیجانی که قرین آن شده بود شادمان بودند و مغرور ،حتی دوستانی که با نگاه اول از ادامه راه منصرف شده بودند ... در ادامه مسیر همچنان موانع را پشت سر گذاشتیم و از پل ها و آب راها عبور کردیم و بالاخره به آبشار دوم سرپوش تنگه رسیدیم . حقیقتا ذوق دیدن این آبشار در چهره همسفران وصف ناشدنیست اگر چه در تصویر ها ی یادگاری گویا نیست ولی حس کردنی و دیدنیست .
آب فراوان تر با شدت بیشتر چرخ زنان از روی سنگهای مرتفع صخره سر میخورد و در حوضچه پایین آن میریزد و این پیچیدگی و عظمت سنگها و صخره ها و رقص آب درون آن جذاب و دیدنیست و تعدادی عکس و کمی آب بازی و شیطنت در زیر آبشار خستگی کل راه را به در کرد .
در مسیر برگشت ،همه همسفران با اعتماد به نفس بالاتر و غرور بیشتر حرکت میکردند و هنگامی که به محل کمپ رسیدیم گویی که همه از خواب کوتاهی بیدار شده اند و شدیدا گرسنه .ناهار و بازی و سرگرمی و مسابقه طناب کشی و آموزش ابزار کوهنوردی و نحوه احداث کومه جنگلی و موسیقی و نوای همکار عزیزم افشین مدهوش ، کل وقتمان را پر کرد و زمان بازگشت خیلی زود فرا رسید .
در مسیر بازگشت با هدایت مربی یوگای عزیز پدرام نظری ، با سکوت جنگل یکی شدیم و تجربه خوبی از تمرکز و سکوت را پیداکردیم.
چندی بعد توقف و خرید سوغات و دوباره جاده هزار پیچ در پیش رو و در ادامه مسیر مسابقه لباهنگ و کشف استعدادهای پنهان شده هنر مندان گمنام ایران زمین از بین همسفران و شادی و ثبت خاطرات خوب .
پاسی از شب گذشته بود که به محل همیشگی قرارها رسیدیم و در آرزوی سفرهای بعدی چراکه سفر پایان ندارد ...
از همراهی دوستان عزیزم امیر گوهرشناس و افشین مدهوش کمال تشکر را دارم و به امید دیدار همه همسفران عزیز .
Last edit: 5 سال 11 ماه قبل by travelloug.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
زمان ایجاد صفحه: 0.280 ثانیه