× تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98

سفرنامه تور کاشان گردی مورخ 98/1/3

بیشتر
5 سال 1 ماه قبل - 5 سال 1 ماه قبل #2117 توسط travelloug
سفرنامه تور کاشان گردی
مورخ 98/1/3
راهنما: الهام رهگذر


مرا سفر به کجا می برد کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشت های نرم فراغت گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش و بی خیال نشستن
و گوش دادن به صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور

درود به صبح و به آغاز بودن سفر ما به کاشان درصبحگاه سومین روز سال جدید و ایام نوروز آغاز شد راس ساعت ۵ . با یکی از مسافران که تاخیر داشت تماس گرفتم و وقتی پرسیدن "مگه ساعت چنده؟!" متوجه شدم که فعلا نمیتوانیم حرکت کنیم .
از حق نگذریم خیلی سریع رسیدن و ما ۵:۲۰ حرکت کردیم .اما به علت دویدن کمی افت فشار داشتند. با کمک همسفر خوبمان خانم ایزدیار کمی سرم نمک و شکر آماده کردیم و همه چیز به حالت عادی برگشت .
در مسیر اتوبان قم، زیبایی طلوع سرخ خورشید را نظاره کردیم و همسفران را با آهنگ "یعنی صبح شده" دعوت به صرف صبحانه نمودیم . صبحانه سفره خانه مجتمع مهتاب رضایت بخش بود و مسافران با چهره ای بشاش به اتوبوس بازگشتند .
مراسم معارفه طبق روال آغاز شد و قرار شد خاطره ای شاد و خنده دار هم چاشنی آن شود . تا کاشان سرگرم معارفه و شنیدن خاطرات جالب دوستان بودیم .در مسیر و همزمان با عبور از خروجی مشهد اردهال توضیحاتی درباره مراسم قالی شویان داده شد... و البته یادی هم کردیم از شاعر نامی آن دیار سهراب سپهری :
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم
خرده هوشی
سر سوزن ذوقی
و خدایی که دراین نزدیکی ست ...
راس ساعت ۹:۵۵ دقیقه در محلی نزدیک خانه طباطبایی ها از ماشین پیاده و به همراه دوستان از کوچه پس کوچه های قدیمی راهی این خانه تاریخی شدیم .هنوز تعداد گردشگران نوروزی زیاد نبود و در کوچه روبروی خانه توضیحات تاریخچه و معماری بنا را در جمع همسفران ارائه دادیم .
مسافر از اتوبوس پیاده شد ... چه آسمان تمیزی ! ساعتی داخل خانه بودیم و همه تا جایی که میتوانستند عکس یادگاری گرفتند و در اندرونی و شاه نشین و حیاط خلوت ها دور زدند. عده ای هم از ثروت صاحبخانه و لذت و صفای زندگی در چنین فضایی با هم حرف می زدند . شور زندگی هنوز در جای جای خانه موج می زد . سقف پر ستاره ایوان رو به حیاط بیرونی جلوه ی باشکوهی از آسمان کویررا تداعی می کرد . و صدای پای آب ... جلوه ای از حیات ...



مجددا کوچه را به سمت حمام سلطان میر احمد ادامه دادیم کوچه شلوغ تر شده بود . حدود نیم ساعت در حمام تاریخی بودیم .همه در محوطه داخلی جمع شدند . همکار خوبم آقای رباطجزی میخواستند توضیحاتی درباره حمام بدهند که خانم راهنمای محلی بلا فاصله گوی سبقت را ربوده و ادامه دادند بنده خدا مبهوت مانده بود به ایشان چه بگوید و فقط با نگاهی متعجب به او نگاه میکرد .


پشت بام زیبای حمام و دورنمای خانه بروجردیها نیز سوژه عکس بسیاری شد...و پس از آن تصمیم بر آن شد تا فاصله ی حمام تا مسجد آقا بزرگ را پیاده رفته و از بافت سنتی کاشان دیدن نماییم .


هر چند این فاصله کوتاه باعث خستگی دو تن از همراهان خوبمان شد اما گپ و گفت و خنده های گروههای کوچک در حین پیاده روی نشان از صفای دل پر مهر دوستان همراهمان داشت .


در هشتی ورودی مسجد درباره تاریخ و معماری آن توضیحاتی دادم و هنگام ورود از بانوان خواسته شد تا به احترام مکان مقدس چادر سفید به سر کنند و چقدر زیبا بودند این عزیزان در پوشش سفید .


نیم ساعتی در مسجد بودیم و عده ای به توضیحات طلبه ای که راهنمای مدرسه آقا بزرگ بود گوش کردند و از تاریخ و بنای گودال باغچه مدرسه و مسجد حظ بردند. دوباره با هم به سمت اتوبوس که در میدان کمال الملک منتظر بود راه افتادیم . ۵ دقیقه بیشتر فاصله نداشتیم و کامل واضح بود که همراهان نیاز دارند به استراحت و البته ناهار ...



فضای آرامش و زیبای هتل سنتی نگین که در اواسط کوچه ای با خانه های گلی قدیمی قرار داشت لبخند به لب همه آورد
حوضی زیبا در کنارهفت سین و اتاقهایی در اطراف حیاطی که این روزها به عنوان رستوران هتل استفاده می شد ، آرامشی از جنس خاطرات کودکی به همه القا می کرد .انصافا غذا هم از کیفیت خوبی برخوردار بود .
همه با رضایت برای عکس یادگاری دسته جمعی حاضر شدند . ساعت ۱۴:۳۰ بود و ما وقت کافی داشتیم تا علاوه بر باغ فین یک بازدید اضافی هم داشته باشیم .با اینکه مسیر بین خانه های سنتی را پیاده رفته بودیم اما با همراهی خوب همسفران با دفتر آژانس هماهنگ کردیم و تصمیم به بازدید از خانه عباسی ها گرفتیم .


معماری این خانه سبک متفاوتی با خانه طباطبایی ها داشت و اصالت و هنر در پس کوچه های قدیمی حکایت از مکنت صاحبان آن داشت . عده ای ترجیح دادند در دالان بین دو حیاط بر روی تختها استراحت کنند و غرق در این فکر شوند که چه زندگی جالبی در این منزل بزرگ جریان داشته، برخی از دوستان با نشاط و خوش ذوق نیز به عکاسی و گشت در گوشه و کنار خانه پرداختند تا یک ساعت زمان تخصص یافته به این بازدید تمام شود چقدر لذت بخش است دوستانی داری که تنها چند ساعت از آشنایی با آنها می گذرد .در کوچه های تاریخی با آنها هم کلام میشوی و قدم به قدم از لذت و شاید سختی زندگی مردمان آن دیار و کویر نشینان و گرمای هوا می گویی . از خوبی اهالی کاشان و اعتقادات و سنتهایشان و چقدر خوب است هنوز شهرهایی هستند که به فرهنگ آداب و رسومشان پایبند مانده اند . دوباره اتوبوس و حرکت به سمت باغ فین ...



ساعت ۱۶:۱۰ بود و مسیر منتهی به باغ کمی شلوغ بود و همین باعث شده بود تا پارکینگ هایی با فاصله نسبتا زیاد آماده کنند . از آنجا به بعد را باید با اتوبوس های شرکت واحد می رفتیم . ورودی و داخل باغ پر از مسافران نوروزی بود .توضیحات باغ فین و اتفاقات مهم تاریخی آن را در اتوبوس داده بودیم و این ازدحام جمعیت این تصمیم را تایید میکرد ... در ابتدای ورود به باغ عکس جمعی گرفتیم و قرار شد تا ساعت ۱۷:۴۵ به صورت فردی به بازدید از باغ فین بپردازند . اطراف استخر جلوی کوشک صفوی جمعیت زیادی بودند تا حدی که برای دیدن آن باید روی پا می ایستادیم. نوازندگانی مشغول نواختن ساز و دهل با ملودی لری بودند و مردم مشغول فیلمبردار ی و عکاسی در گوشه و کنار کوشک ها و حوض ها راهنمایان محلی در حال ارائه توضیحات و داستانهای باغ بودند، که البته جهت ایام نوروز این هماهنگی صورت گرفته بود زودتر از بقیه باغ را ترک کردم و مدت زیادی بیرون منتظر دوستان بودیم .


گروه را بعد از خرید گلاب و کلوچه کاشان با اتوبوس های شهرداری به سمت ماشین گروهمان هدایت می کردیم بالاخره ساعت ۱۸:۳۰ از کاشان حرکت کردیم و بعد از ترافیک کوتاهی راهی اتوبان کاشان_قم شدیم . بسته های پذیرایی پخش شد تا دوستان کمی استراحت کنند. توقف کوتاهی درمجتمع رفاهی ستاره کویر داشتیم و وقت مسابقه بود و شادی . برادران سبزه پرور، مهربان و بی ریا همه را شاد نمودند و با سن کمی که داشتند عنوان کردند که هدف فقط ایجاد لحظاتی خوش بود برای آنانکه شاید روزها و ماههای سختی را پشت سر گذاشته اند یا غم فقدان عزیزی را در دل دارند . و احسنت بر پسران کم سن و سالی چون امیر و امید که چنین اندیشه نیکویی در سر داشتند . مسابقه دابسمش یا لباهنگ هم به خوبی اجرا شد و ابوالفضل با اجرایی بینظیر و شاد هیجان را به جو اتوبوس حاکم کرد .حتی مسن ترها هم میخندیدند و گله ای از سرو صدا نداشتند . به قدری در مسیر برگشت جو دوستانه حاکم شد که جوانترها تصمیم به تشکیل گروهی برای هماهنگی و شرکت مجدد در تورهای البرز من گرفتند .چند نفر هم بلافاصله در تورهای آتی ثبت نام کردند . همکار خوبم آقای فرشاد رباطجزی با روی خوش در تمام روز همراه و کمک رسان همه بودند .
می توان با ابن همه لطف و مهربانی خسته بود؟! قطعا زمان اینطور وقت ها شرمنده ی ما آدمها می شود ! وقتی ساعت ۲۳ را نشان می دهد . نزدیک محل خداحافظی هستیم و هنوز بعد از گذشت ۱۸ ساعت همه پرانرژی و سرحال از پخش آهنگ لذت میبرند .
عبور باید کرد ...
صدای باد می آید، عبور باید کرد .
و من مسافرم ای بادهای همواره !
مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید
مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید .
حضور "هیچ" ملایم را
به من نشان بدهید ...
سفری دیگر به پایان رسید و تجربیات و دوستانی جدید به یادگار ماندند . باشد که آموخته های سفر سوغات زندگیمان شود ...

الهام رهگذر
به وقت بهار 1398
Last edit: 5 سال 1 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.123 ثانیه

نماد اعتماد الکترونیک

enamad

ارتباط با ما

    • تلفن : 34213531-026
    • موبایل : 09391725252
    • Email: info@alborzeman.ir
    • کرج، میدان سپاه ، به سمت سه راه گوهردشت ، بعد از خیابان بوستان ، ساختمان گلستان ، واحد یک