× تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98

سفرنامه تور آبشار آلوبن مورخ 98/1/4

بیشتر
5 سال 1 ماه قبل - 4 سال 11 ماه قبل #2119 توسط travelloug
سفرنامه تور آبشار آلوبن
مورخ 98/1/4
راهنما: آرمان الهوئی نظری

اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا

بوی باران، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابری سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست...
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
(فریدون مشیری)

صبح اولین یکشنبه سال رو با هوا دلچسب بهاری به استان میرزا کوچک خان قدم میگزاریم... همسفران یکی پس از دیگری از خانه هایشان به ما ملحق میشدند تا یک روز جدید رو در کنار هم تجربه کنیم . با حضور به موقع دوستان کاپیتان نوری استارت اول سفر رو زد تا دل به جاده بزنیم و در مسیر محمدرضا آتش نشان به ما پیوست... پس از خوردن صبحانه دلچسب نوبت به آشنایی بیشتر با یکدیگر فرا رسید تا دوستان با یکدیگر بیشتر آشنا بشیم


در حین معارفه متوجه شدیم که تولد عاطفه خانوم هستش یک مراسم تولد گرفتیم براشون داخل اتوبوس...
در امامزاده هاشم آقا عظیم لیدر محلی و مینی بوس ها منتظر ما بودن و ما با کاپیتان نوری خداحافظی کردیم و ادامه مسیر رو همراه با مینی بوس ها ادامه دادیم... کوله ها رو اماده کردیم و بندهای کفشمان را محکم بستیم و اماده پیاده روی شدیم و در مسیر با گذراز پل روی رودخانه به کمک همدیگر و راه رفتن از کنار شالیزاها به جنگل بکر فریرود رسیدیم که ارامش دنیا رو میشد در این جنگل زیبا احساس کنیم...



در میان جنگل همینطور که قدم زنان میرفتیم آبشار آلوبن کم کم نمایان شد و نشان بر این داشت که ما به مقصد که از صبح بخاطرش امده بودیم رسیدم... مگه میشه ادم در طبیعت باشه و چای هیزمی نخوره ، با زحمات آقا عظیم آتشی با گرمای دلنشین درستیم کردیم ویه چای هیزمی دلچسب خوردیم... دیگه وقت برگشت فرا رسید ما با آبشار آلوبن خداحافظی کردیم و به روستا برگشتیم تا در خانه محلی اقامتی کوتاه برای ناهار داشته باشیم...


وقتی وارد حیاط خانه شدیم بوی عطر برنج کته شمالی ادم رو مست میکرد و اشتها رو دو چندان در کنارش قرمه سبزی با سبزی معطر و میرزاقاسمی یک محفل خوشمزه ای رو درست کرده بود...




پس از خوردن غذا دیگر وقت برگشت فرا رسید بود و با همسفران از آقا عظیم مهمانواز و خانواده محترمشون خداحافظی کردیم به سمت اتوبوس به حرکت در آمدیم وقتی به اتوبوس رسیدم باران بهاری شروع به باریدن کرد این نعمت بهاری بر سر ما فرود آمد...
در مسیر برگشت مسابقه ای ترتیب دادیم و با ارای خود همسفران آقا عقیل گل برنده این بازی شد با اختلاف خیلی کم نسبت به دیگر شرکت کنندگان...
با پایان این مسابقه متوجه شدیم نزدیک کرج هستیم و موقع آن فرا رسیده که از دوستان پر انرژی خودمان باید خداحافظی کنیم هرچند که دلمون نمیخواست ولی چاره ای نبود... و در اخر از همکار گلم که در این سفر خیلی زحمت کشیدن خانوم ناهید منصوری قدر دانی میکنم و ازشون سپاسگذار...

به امید دیدار همه شما خوبان
سفر پایان ندارد ...
Last edit: 4 سال 11 ماه قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.097 ثانیه