- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های بهار 98
- سفرنامه تور ماسوله مورخ 98/2/13
×
تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98
سفرنامه تور ماسوله مورخ 98/2/13
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
5 سال 2 هفته قبل - 5 سال 1 هفته قبل #2161
توسط travelloug
سفرنامه تور ماسوله مورخ 98/2/13 was created by travelloug
سفرنامه تور ماسوله
مورخ 98/2/13
لیدر : مریم وحیدی مجد
به نام او
موسم بهار است. در صبحگاه سیزدهم اردیبهشت، هنوز خورشید سرنزده با همسفران جان کوله بارمان را برداشته ایم و به جاده زدیم، مقصدمان ماسوله است...
از همین اول صبح پیداست روز خوبی انتظارمان را میکشد چرا که همسفران مان خوش ذوقند و خوش قول. ماشین کاپیتان قنبری حرکت میکند و سفرمان آغاز میگردد. در مرکبمان بعضی در چرت صبحگاهی هستند و بعضی دل به دل جاده داده اند اما همسفران انتهای اتوبوس! همینقدر بگویم که اینها نمونه بارز شاگردان ته کلاس هستند.
صبحانه را که میخوریم نوبت معارفه است، از اسم و رسممان می گوییم و می شنویم حتی از ترس های کودکیمان همان شخصیت های کارتونی دهه 60 تاحیوانات خزنده و موجودات از ما بهترون...
در مسیرمان تا ماسوله از منجیل و رودبار شهر زیتون و توربین های بادی هم عبور میکنیم. ماسوله به خودی خود یک جاذبه کم نظیر است اما مگر میشود از طبیعت زیبای بهاری مسیر لذت نبرد و یه موسیقی گیلانی گوش نواز چاشنی اش نکرد اینجاست که خستگی برایمان بی معنا جلوه میکند. مناظر رویایی مسیر یکی پس از دیگری از جلو چشمانمان میگذرند و در پایان این جاده، ماسوله با آن خانه هایی که بر دوش یگدیگر سوارند نمایان میشود. به همراه یاران پله ها را یکی پس از دیگری تا امامزاده عون بن علی بالا می رویم از تاریخچه و معماریش می گوییم و قدم به قدم خانه و کوچه و بازار را شرح میدهیم و عکسی دسته جمعی میگیریم، باشد که تاریخ هیچگاه این حضورمان در ماسوله زیبا را فراموش نکند.
دوستان در گروه های کوچک و بزرگ در بافت روستا از بامی به حیاطی می روند و باقی دوستان بهمراه من تا آبشار قدم میزنند. در هر گاممان خانه هایی میبینیم با پنجره های چوبی که نمای شمعدانی و عروسک های بافتنی زنان محلی آنها را آذین کرده است. در کنار آبشار پرش گاه گاه قطرات آب بر پوستمان جانمان را تازه میکند. هر کدام از همسفران مشغول کاری هستند یکی روستا را تماشا میکند، دیگری خرید و من بهمراه دو دوست دیگر با لباس محلی عکس میگیریم.
کم کم نوبه رفتن از دیار شمعدانی هاست... یاران به موقع می آیند و راهمان را به سوی هتل معین ادامه میدهیم.
بی شک طعم آن ماهی قزل آلا، باقلاقاتوق و میرزا قاسمی و... با اجرای موسیقی زنده دو جوان که یک در میان ترانه گیلکی میخواندند زیر دندانمان می ماند.
خروج از شهر فومن بدون سوغاتش روا نیست و این چنین میشود که بوی دارچین کلوچه های داغ فومن فضای مرکبمان را پر میکند. و در نهایت پس از توقفمان در رودبار اعضای تیم سهیلا خانم و صمدآقا عرصه را با هنرنماییشان به آتش میکشند... محفلمان سرشار از احساس میشود آن زمان که آقای قاسمیان بیاد خاطراتشان برایمان می خوانند.. بقول همسفرمان آقا مهیار صفا باشد...و چه صفایی داشت این جمعه دل انگیز.
عقربه ها حدود ساعت 11 شب را نشان میدهد و جاده ها به ما میگویند به البرزمن رسیده ایم، این رسیدن پایان راه نیست چرا که سفر آغاز راهیست که پایان ندارد...
با سپاس از همکار خوبم آقای فرشاد رباط جزی
مورخ 98/2/13
لیدر : مریم وحیدی مجد
به نام او
موسم بهار است. در صبحگاه سیزدهم اردیبهشت، هنوز خورشید سرنزده با همسفران جان کوله بارمان را برداشته ایم و به جاده زدیم، مقصدمان ماسوله است...
از همین اول صبح پیداست روز خوبی انتظارمان را میکشد چرا که همسفران مان خوش ذوقند و خوش قول. ماشین کاپیتان قنبری حرکت میکند و سفرمان آغاز میگردد. در مرکبمان بعضی در چرت صبحگاهی هستند و بعضی دل به دل جاده داده اند اما همسفران انتهای اتوبوس! همینقدر بگویم که اینها نمونه بارز شاگردان ته کلاس هستند.
صبحانه را که میخوریم نوبت معارفه است، از اسم و رسممان می گوییم و می شنویم حتی از ترس های کودکیمان همان شخصیت های کارتونی دهه 60 تاحیوانات خزنده و موجودات از ما بهترون...
در مسیرمان تا ماسوله از منجیل و رودبار شهر زیتون و توربین های بادی هم عبور میکنیم. ماسوله به خودی خود یک جاذبه کم نظیر است اما مگر میشود از طبیعت زیبای بهاری مسیر لذت نبرد و یه موسیقی گیلانی گوش نواز چاشنی اش نکرد اینجاست که خستگی برایمان بی معنا جلوه میکند. مناظر رویایی مسیر یکی پس از دیگری از جلو چشمانمان میگذرند و در پایان این جاده، ماسوله با آن خانه هایی که بر دوش یگدیگر سوارند نمایان میشود. به همراه یاران پله ها را یکی پس از دیگری تا امامزاده عون بن علی بالا می رویم از تاریخچه و معماریش می گوییم و قدم به قدم خانه و کوچه و بازار را شرح میدهیم و عکسی دسته جمعی میگیریم، باشد که تاریخ هیچگاه این حضورمان در ماسوله زیبا را فراموش نکند.
دوستان در گروه های کوچک و بزرگ در بافت روستا از بامی به حیاطی می روند و باقی دوستان بهمراه من تا آبشار قدم میزنند. در هر گاممان خانه هایی میبینیم با پنجره های چوبی که نمای شمعدانی و عروسک های بافتنی زنان محلی آنها را آذین کرده است. در کنار آبشار پرش گاه گاه قطرات آب بر پوستمان جانمان را تازه میکند. هر کدام از همسفران مشغول کاری هستند یکی روستا را تماشا میکند، دیگری خرید و من بهمراه دو دوست دیگر با لباس محلی عکس میگیریم.
کم کم نوبه رفتن از دیار شمعدانی هاست... یاران به موقع می آیند و راهمان را به سوی هتل معین ادامه میدهیم.
بی شک طعم آن ماهی قزل آلا، باقلاقاتوق و میرزا قاسمی و... با اجرای موسیقی زنده دو جوان که یک در میان ترانه گیلکی میخواندند زیر دندانمان می ماند.
خروج از شهر فومن بدون سوغاتش روا نیست و این چنین میشود که بوی دارچین کلوچه های داغ فومن فضای مرکبمان را پر میکند. و در نهایت پس از توقفمان در رودبار اعضای تیم سهیلا خانم و صمدآقا عرصه را با هنرنماییشان به آتش میکشند... محفلمان سرشار از احساس میشود آن زمان که آقای قاسمیان بیاد خاطراتشان برایمان می خوانند.. بقول همسفرمان آقا مهیار صفا باشد...و چه صفایی داشت این جمعه دل انگیز.
عقربه ها حدود ساعت 11 شب را نشان میدهد و جاده ها به ما میگویند به البرزمن رسیده ایم، این رسیدن پایان راه نیست چرا که سفر آغاز راهیست که پایان ندارد...
با سپاس از همکار خوبم آقای فرشاد رباط جزی
Last edit: 5 سال 1 هفته قبل by travelloug.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
زمان ایجاد صفحه: 0.174 ثانیه