× تصاویر و سفرنامه های تور های بهار 98

سفرنامه تور ییلاقات متش مورخ 26 الی 98/2/27

بیشتر
5 سال 1 روز قبل - 5 سال 7 ساعت قبل #2169 توسط travelloug
سفرنامه تور ییلاقات متش
مورخ 26 الی 98/2/27
راهنما: فرشید حسینی
سفرنامه: اردلان بهرامی


بامداد روز چهارشنبه در یک هوای دلپذیر بهاری با همسفرانی شاداب و خوش رو، سفرمان آغاز شد.از طریق اتوبان قزوین، در جاده به سمت مغرب میرفتیم و ماه با زیبایی هر چه تمام تر در حال غروب کردن بود. از سوی دیگر خورشید با انوار طلایی خود آماده بود که طلوع کند.
در میانه راه، در رستورانی نرسیده به قزوین، صبحانه ای مجلل خوردیم و با توان مضاعف مسیر خود را ادامه دادیم با این تفاوت که دیگر ماه در آسمان نبود و خورشید زیبا با نور ملایم صبحگاهی خود دلبری می کرد.

"صبح است و صبا مشک فشان می‌گذرد
دریاب که از کوی فلان می‌گذرد
برخیز چه خسبی که جهان می‌گذرد
بوئی بستان که کاروان می‌گذرد"

پس از گوش دادن به یک موسیقی انرژی بخش، به رسم همیشگی، مراسم معارفه را آغاز کردیم تا در طول سفر همدیگر را شناخته و دوستانی جدید به داشته های خود بیافزاییم.
همسفران به ترتیب خود را معرفی نمودند از شغل و حرفه ، از زادگاه و حال هوای خود گفتند و به چالش این مراسم پاسخ دادند :
"اگر ماشین زمان داشتی به چه زمانی سفر می کردی و با چه کسی ملاقات میکردی؟ "
پاسخ ها جالب و شنیدنی بود و به پای درد و دل یک دیگر نشستیم. از آمال و آرزو ها گرفته تا حقوق اولیه انسان ها، سیر تاریخی و اجتماعی و...
ولی در تمام این مدت شعری از حضرت خیام در پس ذهن من نجوا می کرد:

"از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن"

پس از آن به شادی و پایکوبی گذشت تا از مسیر اتوبان رشت به امام زاده هاشم رسیدیم پس از توقفی کوتاه، از کنار "سپید رود" زیبا ادامه مسیر دادیم، بر خلاف جهت آب...
در میانه روز به دیدار جنگل و ساحل زیبای" گیسوم" رفتیم، نوازنده ای دوره گرد دقایقی همسفرمان شد و با "دایره" خود آهنگ ترکی و گیلکی خواند.
جنگل شاداب و ساحل آرام بود، باد ملایمی می وزید و شرایط مناسبی بود برای ورزش و تفربحات ساحلی. پارا گلایدر، جت اسکی و اسب سواری.
برخی از همسفران اسب سواری را انتخاب کردند و برخی دیگر جت اسکی را. سایرین از قدم زدن در ساحل و عکس های یادگاری بهره بردند. و در آخر هم عکسی دست جمعی به یادگار گرفتیم .

"به پیش روی من ؛تاچشم یاری میکند،دریاست
چراغ ساحل آسوده گی ها در افق پیداست
خروش موج،با من میکند نجوا ،
که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت"




سوار بر اتوبوس شدیم و مسیر اسالم و سپس ییلاق متش را در پیش گرفتیم. ظهر هنگام در هوای وهم انگیز ییلاق متش در کنار اقیانوسی از ابر به کبابی و قهوه خانه" آقا مختار" رسیدیم، او به همراه خانواده مهمان نواز خود به استقبالمان آمد و ناهاری لذیذ نوش جان کردیم؛ کباب چنجه با گوشت تازه گوسفندی، کته و کره محلی.
پس از صرف ناهار، استراحتی کوتاه کردیم، چای تازه دم نوشیدیم و آماده گشت و پیمایش در منطقه شديم. سوار بر نیسان وانت به بالا دست ییلاق و آبگیر اعجاز انگیز "استر" رفتیم که گویی جایی در بهشت ...


در بالای ابرها فرود آمده ایم، این آبگیر در میان دو گردنه واقع شده و دره ای کوچک تداعی شده بود، از یک سو ابرها همچون رودی خروشان وارد این دره شده بالا سر آبگیر درنگی کرده و از سمت دیگر به سمت ییلاق و در جنگل های دوردست، فرو می ریخت.


عکس های فوق العاده ای گرفته شد، نفسی تازه کردیم و پیمایش ما از آبگیر تا ییلاق آغاز شد.


مسیر رود خروشان ابر ها را در پیش گرفتیم از یال ها و گردنه ها گذشتیم، در بالای صخره ها به جذب انرژی از طبیعت پرداختیم .


چشم‌ها را بسته نفس عمیق کشیده و دقایقی در سکوت مطلق فقط به صدای پرندگان گوش دادیم، آواز سهره جنگلی، دارکوب، چرخ ریسک، مرغ مگس گیر و چندین پرنده دیگر هوش از سرمان برد.





چشم‌ها را بسته نفس عمیق کشیده و دقایقی در سکوت مطلق فقط به صدای پرندگان گوش دادیم، آواز سهره جنگلی، دارکوب، چرخ ریسک، مرغ مگس گیر و چندین پرنده دیگر هوش از سرمان برد.


جنگل سبز با درختان تنومند را پیمودیم تا به چشم انداز ییلاق رسیدیم. تا چشم کار میکرد مراتع وسیع با گله های گوسفند دیده می شد. شغل اغلب اهالی ییلاق نشین دامپروی است و در فصل سرد سال با دام های خود به سمت اسالم رفته و در آغاز فصل گرم مجددا به ییلاق کوچ می کنند.


مسافتی حدودا 5 کیلومتری را در دل زیبایی ها طبیعت پیمودیم .





و حوالی غروب به ییلاق و قهوه خانه آقا مختار رسیدیم، چای نوشیدیم و استراحت کوتاهی کرده و سپس به پایین دست، به اقامتگاه خود رفتیم. مهمان آقا "هیبت" در مزرعه ای کوچک در دامنه کوه با پرچینی زیبا که دو کلبه با بهارخواب های با صفا در آن بود.
غروب هنگام اتراق نموده و کوله بار سفر را باز کردیم، همسفران بین دو کلبه تقسیم شدند و استراحتی کوتاه کردند. سپس همگی در جلوی کلبه بزرگ تر جمع شده و آتشی روشن کرده و به این ترتیب شب نشینی ما آغاز شد. ملزومات دمنوش و چای آتشی محیا بود به همراه سیب زمینی آتشی و تنقلات.
موسیقی ملایمی در صحنه بود و عطر سیر تازه، فضا را پر کرده بود. جوجه کباب، گوجه کبابی و سیر کبابی تازه شمال در حال تدارک بود.
پس از صرف شام زیر نور مهتاب و هوای خنک ییلاق که کمی سرمای آن ما را غلغلک می داد، به گپ و گفت پرداخته و ساعاتی به خوشی گذراندیم. قبل از نیمه شب بخاری های هیزمی کلبه ها را روشن کرده هیزم آن را انباشت کرده و در گرمای آن به خوابی عمیق فرو رفتیم.



صبح روز بعد با آواز پرندگان مست از خواب بیدار شدیم، از کلبه که بیرون آمدیم منظره زیبایی انتظارمان را می کشید. گل های بهاری شبنم زده، زیر تلألو طلایی خورشید صبحگاهی چشم ها را نوازش می داد و حسابی حال دل را خوب می کرد.

"وقت سحر است خيز اي مايه ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کانـها کـه بجايند نپايند بسي
و آنها که شدند کس نـميايد باز"



عده ای پیاده روی و کوهنوردی صبح را انتخاب کردند و عده‌ای دیگر ورزش گروهی صبحگاهی به همراه موسیقی را . از طرف دیگر املتی لذیذ با سیر تازه در حال طبخ و چای و دمنوش آویشن در حال دم کشیدن بود. صبحانه ای با عشق صرف شد سپس به گشت و پیمایش در منطقه پرداختیم. ابتدا از کوهی بالا رفته و در چشم انداز وسیع و زیبای ییلاق به گرفتن عکس های شخصی و گروهی پرداختیم.











سپس از سمتی دیگر از مسیری جنگلی سرازیر شدیم و در لا به لای درختان مجددا گو‌ش به آواز پرندگان سپرده و دقایقی در مورد آن ها صحبت کردیم.


حوالی ظهر بود که کوله بار خود را بسته، سوار بر اتوبوس شده و مسیر فومن را در پیش گرفتیم. در میانه راه در دل جنگل های هیرکانی در کنار جاده توقف کردیم و در دکه "عمو محسن" بلال و آش خوردیم. سپس مسیر هتل سامان فومن را در پیش گرفته و موسیقی آرامش بخشی گوش دادیم.
ناهار را در این هتل صرف کرده و چای بعد از ناهار را در کلوچه پزی "امین" صرف کردیم؛ چای با کلوچه تازه فومن....
عصر هنگام در مسیر بازگشت برای خرید سوغات در امامزاده هاشم توقف کردیم و یکی از همسفران همگان را به بستنی مهمان کرد.
در مسیر امام زاده هاشم تا قزوین به بازی های گروهی در اتوبوس پرداختیم، ابتدا بازی "انتقال بادکنک" و بعد از آن در قالب دو گروه "آقا مختار" با اعضای جلوی اتوبوس و گروه "آقا هیبت" با اعضای انتهای اتوبوس به بازی مشاعره با ترانه ها پرداختیم.
هنگام غروب به موسیقی متن فیلم "فهرست شیندلر" اثر "جان ویلیامز" گوش دادیم و غروب خورشید را از داخل اتوبوس به نظاره نشستیم.
پس از سوختگیری اتوبوس، بازی "دابسمش" را انجام دادیم و تا رسیدن به مقصد به شادی و پایکوبی پرداخته و غروب جمعه را دل انگیز تر از همیشه کرده و سفر خود را اینگونه پایان رساندیم.

اردلان بهرامی - 28 اردیبهشت 98
Last edit: 5 سال 7 ساعت قبل by travelloug.

لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.

زمان ایجاد صفحه: 0.108 ثانیه

نماد اعتماد الکترونیک

enamad

ارتباط با ما

    • تلفن : 34213531-026
    • موبایل : 09391725252
    • Email: info@alborzeman.ir
    • کرج، میدان سپاه ، به سمت سه راه گوهردشت ، بعد از خیابان بوستان ، ساختمان گلستان ، واحد یک