- خانه
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های تابستان 95
- سفرنامه تور جنگل الیمستان مورخ 95/6/12
×
تصاویر و سفرنامه های تورهای تابستان 95
سفرنامه تور جنگل الیمستان مورخ 95/6/12
- ozeiri
- نويسنده موضوع
- بازديد كننده
7 سال 8 ماه قبل - 7 سال 8 ماه قبل #1586
توسط ozeiri
سفرنامه تور جنگل الیمستان مورخ 95/6/12 was created by ozeiri
سفرنامه تور جنگل الیمستان
مورخ 95/6/12
راهنما: شهام نخبه زعیم
صبح زود بعد از اينكه همه همسفرهامون به جمع ما پيوستن سفر مون و آغاز كرديم.
اول صبح بود و خواب تو چشمهامون هنوز زبانه ميكشيد . كمي به چشمانمون استراحت داديم ، از اتوبان تهران گذشتيم و وارد بزرگراه هاي تهران شديم ، شهيد همت ، امام علي و بابايي . بعد از پشت سر گذاشتن تهران وارد مسير جاجرود شديم و كاپيتان بيگدلي تا رفت پليس راه ساعت ثبت كنه من و خانم عبد زاده هم سريع پريديم پايين و وسايل يه پذيرايي ساده تا رستوران آماده كرديم
صبحانه رفتيم آبعلي تو يه رستوران با صفا خورديم
بعد صبحانه كه انرژيمون حسابي تجديد شده بود نوبت معارفه همسفرهامون رسيد و دوستان يك به يك اومدن و خودشونو معرفي كردن و از كارهاي محير العقول زندگيشون برامون خاطره تعريف كردن و حسابي گفتيم و خنديديم .
بعد از معارفه هم موسيقي لايت و جاده هراز ...
رسيديم به اول جاده فرعي و ميني بوس هاي آقا عبداله كه از قبل باهاشون هماهنگي كرده بودم اونجا انتظارمونو ميكشيدن ، يه جست زديم و مركب خودمونو عوض كرديم ، حالا ديگه تفاوت اختراعات بشر از ماشين توليد سال ٦٥ و ٨٥ و احساس ميكرديم .
تو پيچ و خم هاي تند جاده فرعي يكي از ميني بوس هامون هم دچار نقص فني شد و مجبور شديم يكي از ميني بوس ها مارو برسونه و برگرده و باقي همسفرهامونو بياره.
وقتي همه به سلامت رسيديم اول مسير پياده روي. از اونجا پياده روي خودمونو آغاز كرديم
صداي جنگل هميشه واسه آدم كلي خاطره داره ، از صداي خوش پرنده هاش تا غرش حيواناتي مثل ببر و پلنگ كه ناخودآگاه آدم از صداشون احساس كوچكي و ترس ميكنه
تو مسير هم گاهي توقفي داشتيم و از وجود و اهميت جنگل ها براي همسفرها گفتيم و بعضاً همسفرهاي با ذوق هم تصاوير زيبايي از طبيعت و حيات وحش جنگل به ثبت رسوندن .
داشتيم كم كم به دشت ميرسيديم كه هواي نيمه ابري اونروز شروع به باريدن كرد البته نه بارش خيلي جدي بلكه در حد قطره هاي بارون و بعد از مدتي بند اومد.
بساط زير انداز و براه كرديم و بعد از كمي استراحت و صرف نهار ، من هم چايي آتشي و روي آتشي كه گروه قبلي بر افروخته بود به راه كردم تا بعد از نهار چايي آتشيمونم به راه باشه.
نهار و خورديم و آقاي زارع يكي از همسفرهاي با ذوق و خوش اخلاقمون كه از قبل هماهنگ كرده بود براي ورزش تير و كمان اونجا فيبر و اسفنج و تدارك ديديم و بعد دوستانمون يك به يك توانايي خودشونو در انداختن تير امتحان كردن
چند ساعتي اونجا مشغول بوديم و سرمون گرم شده بود.
ديگه كم كم وقت برگشتمون شده بود و علي رغم اينكه خيلي بهمون خوش ميگذشت بايد وسايلمونو جمع ميكرديم و برميگشتيم پايين .
در اين لحظه هم طبيعت گوشه اي از زيبايي هاي خودشو به رخ ميكشيد و با پايين آمدن ابرها و مه غليظ همه مون متعجب و هيران محو تماشاش شديم ، بعضي از دوستانمون هم موفق شدن اين لحظات ناب طبيعت و با دوربين هاشون به ثبت برسونن .
تو مسير برگشت هم چند جا توقف كرديم و از سكوت جنگل استفاده برديم .
در آخر هم از خانم عبد زاده كمك راهنما و آقاي بيگدلي راننده و آقا عبداله راننده ميني بوس كمال تشكر و قدر داني و دارم .
به اميد ديدار مجدد شما خوبان !35
مورخ 95/6/12
راهنما: شهام نخبه زعیم
صبح زود بعد از اينكه همه همسفرهامون به جمع ما پيوستن سفر مون و آغاز كرديم.
اول صبح بود و خواب تو چشمهامون هنوز زبانه ميكشيد . كمي به چشمانمون استراحت داديم ، از اتوبان تهران گذشتيم و وارد بزرگراه هاي تهران شديم ، شهيد همت ، امام علي و بابايي . بعد از پشت سر گذاشتن تهران وارد مسير جاجرود شديم و كاپيتان بيگدلي تا رفت پليس راه ساعت ثبت كنه من و خانم عبد زاده هم سريع پريديم پايين و وسايل يه پذيرايي ساده تا رستوران آماده كرديم
صبحانه رفتيم آبعلي تو يه رستوران با صفا خورديم
بعد صبحانه كه انرژيمون حسابي تجديد شده بود نوبت معارفه همسفرهامون رسيد و دوستان يك به يك اومدن و خودشونو معرفي كردن و از كارهاي محير العقول زندگيشون برامون خاطره تعريف كردن و حسابي گفتيم و خنديديم .
بعد از معارفه هم موسيقي لايت و جاده هراز ...
رسيديم به اول جاده فرعي و ميني بوس هاي آقا عبداله كه از قبل باهاشون هماهنگي كرده بودم اونجا انتظارمونو ميكشيدن ، يه جست زديم و مركب خودمونو عوض كرديم ، حالا ديگه تفاوت اختراعات بشر از ماشين توليد سال ٦٥ و ٨٥ و احساس ميكرديم .
تو پيچ و خم هاي تند جاده فرعي يكي از ميني بوس هامون هم دچار نقص فني شد و مجبور شديم يكي از ميني بوس ها مارو برسونه و برگرده و باقي همسفرهامونو بياره.
وقتي همه به سلامت رسيديم اول مسير پياده روي. از اونجا پياده روي خودمونو آغاز كرديم
صداي جنگل هميشه واسه آدم كلي خاطره داره ، از صداي خوش پرنده هاش تا غرش حيواناتي مثل ببر و پلنگ كه ناخودآگاه آدم از صداشون احساس كوچكي و ترس ميكنه
تو مسير هم گاهي توقفي داشتيم و از وجود و اهميت جنگل ها براي همسفرها گفتيم و بعضاً همسفرهاي با ذوق هم تصاوير زيبايي از طبيعت و حيات وحش جنگل به ثبت رسوندن .
داشتيم كم كم به دشت ميرسيديم كه هواي نيمه ابري اونروز شروع به باريدن كرد البته نه بارش خيلي جدي بلكه در حد قطره هاي بارون و بعد از مدتي بند اومد.
بساط زير انداز و براه كرديم و بعد از كمي استراحت و صرف نهار ، من هم چايي آتشي و روي آتشي كه گروه قبلي بر افروخته بود به راه كردم تا بعد از نهار چايي آتشيمونم به راه باشه.
نهار و خورديم و آقاي زارع يكي از همسفرهاي با ذوق و خوش اخلاقمون كه از قبل هماهنگ كرده بود براي ورزش تير و كمان اونجا فيبر و اسفنج و تدارك ديديم و بعد دوستانمون يك به يك توانايي خودشونو در انداختن تير امتحان كردن
چند ساعتي اونجا مشغول بوديم و سرمون گرم شده بود.
ديگه كم كم وقت برگشتمون شده بود و علي رغم اينكه خيلي بهمون خوش ميگذشت بايد وسايلمونو جمع ميكرديم و برميگشتيم پايين .
در اين لحظه هم طبيعت گوشه اي از زيبايي هاي خودشو به رخ ميكشيد و با پايين آمدن ابرها و مه غليظ همه مون متعجب و هيران محو تماشاش شديم ، بعضي از دوستانمون هم موفق شدن اين لحظات ناب طبيعت و با دوربين هاشون به ثبت برسونن .
تو مسير برگشت هم چند جا توقف كرديم و از سكوت جنگل استفاده برديم .
در آخر هم از خانم عبد زاده كمك راهنما و آقاي بيگدلي راننده و آقا عبداله راننده ميني بوس كمال تشكر و قدر داني و دارم .
به اميد ديدار مجدد شما خوبان !35
Last edit: 7 سال 8 ماه قبل by ozeiri.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 0.092 ثانیه