سفرنامه تور غار یخ مراد (گروه اول) مورخ 93/10/5

سفرنامه تور غار یخ مراد
مورخ 93/10/5
راهنمای تور: میثم کریمی نیا

یه صبح دلپذیر
یه عالمه مسافرای خوب
یه سفر خاطره انگیز

تو یه صبح زیبای جمعه که کمی هم سردی هوا چاشنیش شده بود به همراه همکارم آرمان و مسافران دوست داشتنی البرز من رهسپار غار زیبای یخ مراد شدیم تا پس از بازدید از غار و قندیل های یخی اون همدیگه رو به چالش گوله برف بطلبیم! !15
مراسم معارفه شروع شد و پس از آشنایی همسفرا با هم خیلی زود برای صرف صبحانه رسیدیم، پس از اینکه همسفرا صبحانه هاشون رو نوش جان کردن دوباره سوار بر ماشین به سمت روستای کهنه ده وغار یخ مراد که در نزدیکی اون قرار داره شدیم و پس از مدت کوتاهی به محل مورد نظرمون رسیدیم. !60



کوه های پوشیده از برف آفتاب دلنشینی که بر اونها می تابید و زیبائیشون رو دو چندان کرده بود، جای همه دوستانی که نبودن سبز.












یه سری توضیحات در مورد غارها و نیز رعایت اصول ایمنی به همسفرا داده شد و پس از تجهیز دوستان به کلاه ایمنی و هدلایت یه پیاده روی کوتاه رو سمت دهانه غار آغاز کردیم.






به همراه هم وارد غار شدیم، من به عنوان جلودار گروه و آرمان هم به عنوان عقب دار، قرار شد آرش و پژمان و بقیه همسفرا که توانایی بیشتری دارن در میانه گروه پخش بشن تا به همدیگه برای طی مسیر کمک کنن.
پس از طی یه سربالایی که سرآغاز مسیر بود و عبور از روی یه چاهک که روش یه پل فلزی باریک که با ترشح آدرنالین در دوستان بود به تالار اول غار رسیدیم و پس از اندکی استراحت و عکس های یادگاری مسیر رو ادامه دادیم، مسیر خودمون رو تا چاهک عمودی غار ادامه دادیم و دوستا تک تک به مشاهده انتهای چاهک پرداختن و عکس های یادگاری گرفتن.






قرار بر اون شد تا مدتی سکوت و تاریکی مطلق رو در غار به جهت کسب آرامش تجربه کنیم که این آرامش به دلیل ترس برخی از همسفرا از تاریکی و احتمال مار فرضی! دیری نپائید. چراغهای پیشونیمون رو روشن کردیم و به سمت دهانه غار بازگشتیم.
که در اونجا مسافرای تور دوم البرز من به سرپرستی دوست خوبم اشکان منتظر ما بودن، همسفرا رو با کمک همدیگه و یه طناب حمایت به پائین منتقل کردم و زحمت همراهی اونها تا پای ماشین و برف بازی با اونها رو آرمان و فرشاد تقبل کردن و من به عنوان کمکی با گروه دوم داخل غار شدم.



همسفرا مشغول برف بازی و جنگ های ناجوان مردانه با برف شدن! و مشغول صرف ناهار بودن که من هم بهشون ملحق شدم. ناهار رو خوردیم و پس از گرم شدن کنار آتیش و صرف چای برای برگشت آماده شدیم. در راه توقفی بین مسیر داشتیم برای خرید و نیز صرف بستنی و از دوستان با میوه پذیرایی کردیم و اینجا بود که بازی شیرین متارنه و رقابت تنگاتنگ دوستان آغاز شد و لحظات خوشی رو برای دوستان رقم زد.










عصر به کرج رسیدیم تا یه سفر دیگه با یه عالمه خاطره های رنگارنگ دیگه به پایان برسه. !35