- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های زمستان 94
- سفرنامه تور شهرزیرزمینی نوش آباد مورخ 94/11/30
×
تصاویر و سفرنامه تورهای زمستان 94
سفرنامه تور شهرزیرزمینی نوش آباد مورخ 94/11/30
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
8 سال 2 ماه قبل #1459
توسط travelloug
سفرنامه تور شهرزیرزمینی نوش آباد مورخ 94/11/30 was created by travelloug
سفرنامه تور شهر زیرزمینی نوش آباد
مورخ 94/11/30
راهنما: وحید شعبانی
زمستان است ...
هوای سرد از بیرون به زور خودش را وارد اتاق می کند و مرا مهیای سفر می کند . 5 صبح میدان سپاه . سالی که نکوست از بهارش پیداست..
مسافران جان آمده اند و در تاریکی شب سوار بر مرکب نیکجو می شویم ... دل به جاده می زنیم و رهسپار دیار کاشان می شویم .همسفران در تاریکی جاده چشم بر هم می گذارند تا طلوع خورشید همسفر تازه ماست . مهتاب هم هست . مکث می کنیم . صبحانه ای نوش جان می کنیم و می رویم...
به رسم مرسوممان بلندگو بر دست می گیریم و از خودمان می گوییم و از خودشان می گویند و ما کیفور می شویم از حضورشان .یاران امروزمان حالا شناخته ایم و با لذت بیشتری دل به جاده می دهیم ..
منزل نخستمان نوش آباد است..
دیار انوشیروان ساسانی.. سرزمین آفتاب و حرارت.. عمیق چون تاریخش ..
رهسپار زیر زمین میشویم و دل به دل گذشتگان دور این دیار می دهیم .اینجا عمق زمین است، آری اینجا عمق نجیب زمین است. قصه دارد و فروتنی.. هوا دارد و آرامش .... صدای تیشه فرهادان ایران زمین به درازنای عشق این خاک اینجا پیچیده است و گوشش می کنیم ..
دل می کنیم ، حالا روی زمینیم و روبرویمان قلعه سی زان است .. پیر قلعه 1000 ساله برایمان از دور دست تکان می دهد و زمان ما را با خود می برد .
کاشان ... شهر هزاره های دور ، اینجا خانه تاریخی عباسیان است .
شاهکار معماری نیاکانمان.
گندمی با آن خنده دلنشین و لهجه آشنایش به ما می پیوندد و از هزار توهای خانه برایمان می گوید ، از دیسکوی عباسیان گرفته تا اتاق خواستگاریش ... داماد هم داریم .. کلی میخندیم و یاد می گیریم و می رویم...
در حیاط پنجم خانه 200 ساله عباسیان اینروزها غذاخانه ایست که ما را مهمان آغوش باز خود میکند ..
ناهار را تناول کرده ایم و میرویم ... کوچه های کاشان را تابی میزنیم و در مقابل دیدگانمان شکوه تاریخ را نظاره می کنیم ... سکوت سیلک همه را در بر خویش گرفته است .
همانجا که سپهریمان گفت نسبم شاید به سفالینه ای از خاک سیلک...
هزار حکایت ، داستان و روایت از سینه تاریخ اینجا می جوشد و سیرابمان می کند ..
و خیام گفت ، فردا که ازین دیر فنا درگذریم ... با هفت هزار سالگان سر به سریم ، و اینجا همان دیار هفت هزار سالگان سیلک است... دلمان نمی خواهد اما می رویم...
باز هم کاشان و باغ دلگشایش... فین
برای لحظاتی مجال می یابیم تا در این باغ ایرانی به یاد امیر کبیر تاریخ ایران قدمی بزنیم و از تاریخش بشنویم و آب پر جوشش را بر صورتمان بزنیم ...
هر آمدنی رفتنی دارد ، خورشید با آمدنمان آمد و حالا با رفتنمان می رود ... در جاده بازگشت بیشتر دوستیم و کمتر خسته.. میگوییم و میخندیم .. شادیم و دلخوش از دیدار قطعه ای از خاکمان ..
شب . خارجی . کرج . میدان سپاه ... سکانسی دیگر از البرزمن مان به پایان میرسد و همه رفته اند ...
تا دوباره.. !35
مورخ 94/11/30
راهنما: وحید شعبانی
زمستان است ...
هوای سرد از بیرون به زور خودش را وارد اتاق می کند و مرا مهیای سفر می کند . 5 صبح میدان سپاه . سالی که نکوست از بهارش پیداست..
مسافران جان آمده اند و در تاریکی شب سوار بر مرکب نیکجو می شویم ... دل به جاده می زنیم و رهسپار دیار کاشان می شویم .همسفران در تاریکی جاده چشم بر هم می گذارند تا طلوع خورشید همسفر تازه ماست . مهتاب هم هست . مکث می کنیم . صبحانه ای نوش جان می کنیم و می رویم...
به رسم مرسوممان بلندگو بر دست می گیریم و از خودمان می گوییم و از خودشان می گویند و ما کیفور می شویم از حضورشان .یاران امروزمان حالا شناخته ایم و با لذت بیشتری دل به جاده می دهیم ..
منزل نخستمان نوش آباد است..
دیار انوشیروان ساسانی.. سرزمین آفتاب و حرارت.. عمیق چون تاریخش ..
رهسپار زیر زمین میشویم و دل به دل گذشتگان دور این دیار می دهیم .اینجا عمق زمین است، آری اینجا عمق نجیب زمین است. قصه دارد و فروتنی.. هوا دارد و آرامش .... صدای تیشه فرهادان ایران زمین به درازنای عشق این خاک اینجا پیچیده است و گوشش می کنیم ..
دل می کنیم ، حالا روی زمینیم و روبرویمان قلعه سی زان است .. پیر قلعه 1000 ساله برایمان از دور دست تکان می دهد و زمان ما را با خود می برد .
کاشان ... شهر هزاره های دور ، اینجا خانه تاریخی عباسیان است .
شاهکار معماری نیاکانمان.
گندمی با آن خنده دلنشین و لهجه آشنایش به ما می پیوندد و از هزار توهای خانه برایمان می گوید ، از دیسکوی عباسیان گرفته تا اتاق خواستگاریش ... داماد هم داریم .. کلی میخندیم و یاد می گیریم و می رویم...
در حیاط پنجم خانه 200 ساله عباسیان اینروزها غذاخانه ایست که ما را مهمان آغوش باز خود میکند ..
ناهار را تناول کرده ایم و میرویم ... کوچه های کاشان را تابی میزنیم و در مقابل دیدگانمان شکوه تاریخ را نظاره می کنیم ... سکوت سیلک همه را در بر خویش گرفته است .
همانجا که سپهریمان گفت نسبم شاید به سفالینه ای از خاک سیلک...
هزار حکایت ، داستان و روایت از سینه تاریخ اینجا می جوشد و سیرابمان می کند ..
و خیام گفت ، فردا که ازین دیر فنا درگذریم ... با هفت هزار سالگان سر به سریم ، و اینجا همان دیار هفت هزار سالگان سیلک است... دلمان نمی خواهد اما می رویم...
باز هم کاشان و باغ دلگشایش... فین
برای لحظاتی مجال می یابیم تا در این باغ ایرانی به یاد امیر کبیر تاریخ ایران قدمی بزنیم و از تاریخش بشنویم و آب پر جوشش را بر صورتمان بزنیم ...
هر آمدنی رفتنی دارد ، خورشید با آمدنمان آمد و حالا با رفتنمان می رود ... در جاده بازگشت بیشتر دوستیم و کمتر خسته.. میگوییم و میخندیم .. شادیم و دلخوش از دیدار قطعه ای از خاکمان ..
شب . خارجی . کرج . میدان سپاه ... سکانسی دیگر از البرزمن مان به پایان میرسد و همه رفته اند ...
تا دوباره.. !35
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
مدیران انجمن: admin1
زمان ایجاد صفحه: 0.115 ثانیه