- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های زمستان 97
- سفرنامه تور کویر ابوزیدآباد مورخ 97/11/5
×
تصاویر و سفرنامه های تور های زمستان 97
سفرنامه تور کویر ابوزیدآباد مورخ 97/11/5
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
5 سال 3 ماه قبل - 5 سال 3 ماه قبل #2093
توسط travelloug
سفرنامه تور کویر ابوزیدآباد مورخ 97/11/5 was created by travelloug
سفرنامه تور کویر ابوزیدآباد
مورخ 97/11/5
راهنما: پویا ملاحسنی
این جمعه رفتیم ابوزید اباد از ان سفرهای خوبی بود که همه چیزش خوبه.. همسفرها.. اب و هوا.. حال و هوا... خلاصه یک روز خوب رو کنار همسفرهای خوب تجربه کردیم...
صبح با اینکه سید یک ربع دیر رسید ولی باز با صبر و حوصله ی همسفرها همه چیز خیلی سریع به فراموشی سپرده شد...
تا صبحانه چشم ها رو روی هم گذاشتیم و خوابیدیم.. نزدیکی های رستوران بودیم که با صدای سلام ای عشق چشم هامون رو باز کردیم و اماده ی نوش جان کردن صبحانه شدیم...
بعد از صبحانه مثل همیشه نوبت معارفه بود.. تک تک همسفرها اومدند و از ماه تولدشون تا سال تولد و خواننده ی محبوبشون گفتند... پدیده ها یکی بعد از دیگری رو میشدند... و اینجا بود که ما با گروه هشتاد و دو آشنا شدیم...
تا به خودمون امدیم دیدیم که در بین تپه های شنی هستیم و باید از اتوبوس پیاده بشیم...
شترها و موتورها منتظر ما بودند تا سواری جانانه ای به مابدهند... همسفرها با شور و هیجان فراوان سوار ماشین های کویرنورد میشدند و با جیغ و داد فراوان انرژی هاشون رو خالی میکردند... بعضی ها هم شترها رو ترجیح دادند که آرام و با وقار روی شن های کویر قدیم برمیداشتند... دیگه وقت رفتن به دل کویر بود...
از تپه ها یکی بعد از دیگری گذشتیم و به جای خلوتی رسیدیم..
بساطمان رو پهن کردیم و با با ان هایی که هنوز انرژی داشتند کمی بیشتر راهپیمایی کردیم...
سکوتی پر از افسون کویر رو گوش سپردیم و تا توانستیم عکس گرفتیم و برگشتیم تا ناهار نوش جان کنیم.. آتش هم به راه بود و چای آتشی اماده ی نوشیدن...
حسابی که استراحت کردیم اماده شدیم برای نبردی بیابانی... چهار گروه گربه های کویر .. ابرهای سفید... گرگ سیاه و هشتاد و دو روبروی هم قرار گرفتند تا با طناب کشی با هم زور آزمایی کنند... در آخر این گروه هشتاد و دو بود که همه ی حریف ها رو از سر راه برداشت...
از کویر خداحافظی کردیم ...
و به یک اقامتگاه سنتی رفتیم تا آش محلی نوش جان کنیم.. چای به و شلغم داغ هم حسابی حالمون رو جا اوردند...
خوشحال و شاد و خندان و سیر از ابوزید اباد راه افتادیم و به سمت کرج حرکت کردیم...
مثل همیشه بازی و شادی و سرگرمی مسیر رو برای ما حسابی کوتاه کرد... توی اتوبوس هم بار دیگه گروه هشتاد ودو نشون داد که قهرمانیش به حق بوده....
خیلی زود به کرج رسیدیم و با همسفرهای با صفا جلوی دفتر البرزمن به امید دیداری مجدد خداحافظی کردیم... سفر اغاز راهیست که پایان ندارد...
عشق و برکت برای همه ی شما خوب های دوست داشتنی ...
مورخ 97/11/5
راهنما: پویا ملاحسنی
این جمعه رفتیم ابوزید اباد از ان سفرهای خوبی بود که همه چیزش خوبه.. همسفرها.. اب و هوا.. حال و هوا... خلاصه یک روز خوب رو کنار همسفرهای خوب تجربه کردیم...
صبح با اینکه سید یک ربع دیر رسید ولی باز با صبر و حوصله ی همسفرها همه چیز خیلی سریع به فراموشی سپرده شد...
تا صبحانه چشم ها رو روی هم گذاشتیم و خوابیدیم.. نزدیکی های رستوران بودیم که با صدای سلام ای عشق چشم هامون رو باز کردیم و اماده ی نوش جان کردن صبحانه شدیم...
بعد از صبحانه مثل همیشه نوبت معارفه بود.. تک تک همسفرها اومدند و از ماه تولدشون تا سال تولد و خواننده ی محبوبشون گفتند... پدیده ها یکی بعد از دیگری رو میشدند... و اینجا بود که ما با گروه هشتاد و دو آشنا شدیم...
تا به خودمون امدیم دیدیم که در بین تپه های شنی هستیم و باید از اتوبوس پیاده بشیم...
شترها و موتورها منتظر ما بودند تا سواری جانانه ای به مابدهند... همسفرها با شور و هیجان فراوان سوار ماشین های کویرنورد میشدند و با جیغ و داد فراوان انرژی هاشون رو خالی میکردند... بعضی ها هم شترها رو ترجیح دادند که آرام و با وقار روی شن های کویر قدیم برمیداشتند... دیگه وقت رفتن به دل کویر بود...
از تپه ها یکی بعد از دیگری گذشتیم و به جای خلوتی رسیدیم..
بساطمان رو پهن کردیم و با با ان هایی که هنوز انرژی داشتند کمی بیشتر راهپیمایی کردیم...
سکوتی پر از افسون کویر رو گوش سپردیم و تا توانستیم عکس گرفتیم و برگشتیم تا ناهار نوش جان کنیم.. آتش هم به راه بود و چای آتشی اماده ی نوشیدن...
حسابی که استراحت کردیم اماده شدیم برای نبردی بیابانی... چهار گروه گربه های کویر .. ابرهای سفید... گرگ سیاه و هشتاد و دو روبروی هم قرار گرفتند تا با طناب کشی با هم زور آزمایی کنند... در آخر این گروه هشتاد و دو بود که همه ی حریف ها رو از سر راه برداشت...
از کویر خداحافظی کردیم ...
و به یک اقامتگاه سنتی رفتیم تا آش محلی نوش جان کنیم.. چای به و شلغم داغ هم حسابی حالمون رو جا اوردند...
خوشحال و شاد و خندان و سیر از ابوزید اباد راه افتادیم و به سمت کرج حرکت کردیم...
مثل همیشه بازی و شادی و سرگرمی مسیر رو برای ما حسابی کوتاه کرد... توی اتوبوس هم بار دیگه گروه هشتاد ودو نشون داد که قهرمانیش به حق بوده....
خیلی زود به کرج رسیدیم و با همسفرهای با صفا جلوی دفتر البرزمن به امید دیداری مجدد خداحافظی کردیم... سفر اغاز راهیست که پایان ندارد...
عشق و برکت برای همه ی شما خوب های دوست داشتنی ...
Last edit: 5 سال 3 ماه قبل by travelloug.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
زمان ایجاد صفحه: 0.202 ثانیه