سفرنامه تور غار یخ مراد مورخ 92/9/22

سفرنامه تور غار یخ مراد
مورخ جمعه 92/9/22
راهنمای تور: پویا ملاحسنی

سلام
من به این نتیجه رسیدم هر وقت کم آبی شد وبارش برف و بارون نداشتیم یه برنامه غار یخ مراد بزاریم که مشکلات بی آبی بر طرف بشه.... !5
وقتی هوا سرد میشه و برف کوهستان رو سفیدپوش میکنه زمزمه هوس انگیز غار و یخ ، ما رو به سمت دنیای قندیل های باورنکردنی یخ مراد میکشونه...



این هفته هم برنامه رو گذاشتیم تا با غار یخ مراد دیداری تازه کنیم !60
همه به موقع و سر وقت در صبح بارونی جمعه کنار ماشین حاضر شدند (هیچ کس تاخیر نداشت) و سفر ما آغاز شد... !59
بعد از کمی گپ و گفتگو وارد جاده چالوس شدیم و هر چی بیشتر داخل کوهستا ن میشدیم نسبت برف و بارون تغییر میکرد و بعد از پلیس راه جاده چالوس دیگه فقط برف بود که میبارید (اونم چه برفی!) . !15
برای خوردن صبحانه در رستوران ساحل واریان توقف کردیم ..



بعد از حرکت مجدد آقا شهام هم دست به کار شد تا محصولات جدید سفری البرزمن رو به دوستان نشون بده که خدا رو شکر با موفقیت همراه بود
بعد از اون برنامه معارفه شروع شد که قرار بر این شد تا همه اسم تک تک همسفرهای قبلی رو بگن و هرکس نتونه حسابی با گوله برف از خجالتش در بیایم... !1 غیر از چندتا از دوستان ( حجت و مجید و عباس ) همه ی بچه ها موفق شدند اسم ها رو کامل بگویند. !73
همین طور که به سمت گچسر حرکت میکردیم حجم برف کنار جاده بیشتر میشد و البرزکوه رو مه غلیظی احاطه کرده بود جالب اینکه تمام جاده های فرعی از جاده اصلی چالوس کاملا مسدود شده بود به خاطر برف حتی جاده اصلی هم تعریفی نداشت!



همین باعث شد که ما موفق نشیم به مسیرمون برای دیدن غار یخ مراد ادمه بدیم و برنامه جایگزینی رو اجرا کردیم... اول از همه برای برف بازی از ماشین پیاده شدیم و تا میتونستیم همدیگه رو با برف زدیم حتی چشم بنده خدا ( آقا بهرام) رو هم زدیم ترکوندیم... و بعدش با کمک هم آدم برفی با مزه ای درست کردیم که اسمش رو گذاشتیم مراد برفی...





حسابی که خسته و خیس شدیم و سردمون شد برگشتیم داخل ماشین و چایی داغی که از قبل آماده کرده بودیم خوردیم ... !49
برای خوردن ناهار و پیاده روی به سمت آبشار هفت چشمه حرکت کردیم توی این آب و هوای زمستونی و برف و بارونی جذابیت خاص خودش رو داشت .. نیم ساعتی پیاده روی کردیم تا به صخره های مورد علاقه من رسیدیم





و تمام بچه ها بدون ترس و واهمه ای دست به سنگ شدند تا از گذرگاه صخره ای و هیجان انگیز گذر کنند .. بعد از یکی دو تا پیچ و صخره و سنگ مزد تلاشمون رو گرفتیم و آبشار ارنگه این زیبای رام نشدنی از لابه لای صخر ها نمایان شد....






به خاطر بارون و یخ زدگی آب بین سنگ ها ریزش بی وقفه سنگ ها کنار آبشار باعث شده بود آدم دست به قمار بزنه تا برای نزدیک شدن به آبشار خطر ضربه مغزی رو به جون بخره که خدا رو شکر به خیر گذشت (چون خدا با ما بود ) . !42
مسیر رفته رو برگشتیم و زیر بارون بساط ناهار رو پهن کردیم و من و شهام و بقیه همسفر های قفل مثل ما ( پژمان و رضا و...) به هر ضرب و زوری بود با چوب های خیس و تر منطقه آتیشی به پا کردیم اون هم بدون دخالت هیچ آتش زنه ای! ( سوسک شم اگر راست بگم).... !21
همسفر ها از آتیش ما انقدر گرمشون شد که نتونستند گرما رو تحمل کنند و به سمت ماشین حرکت کردند.... !66
توی مسیر برگشت خوشمزه ترین ازگیل های زندگیم رو خوردم و بقیه بچه ها هم یه دل سیر ازگیل از درخت چیدند و خوردند... !17
درسته که نشد بریم یخ مراد ولی با هم بودن و خندیدن و تجربه لحظه هایی متفاوت و آغاز دوستی های جدید و محکم شدن دوستی های گذشته ارزشش رو همیشه داره... حتی به بهونه یک پیاده روی و کوه پیمایی سبک..
با تشکر فراوان از تک تک همسفر ها و به خصوص همکار و همراه با صفای بنده آقا شهام ... !35