- ارسال ها: 1247
- تشکرهای دریافت شده: 406
- خانه
- انجمن
- باشگاه گردشگری البرزمن
- سفرنامه های پاییز 97
- سفرنامه تور جنگل دالفک مورخ 97/9/2
×
تصاویر و سفرنامه های تور های پاییز 97
سفرنامه تور جنگل دالفک مورخ 97/9/2
- travelloug
- نويسنده موضوع
- آفلاین
- مدير انجمن
کمتر
بیشتر
5 سال 5 ماه قبل - 5 سال 5 ماه قبل #2058
توسط travelloug
سفرنامه تور جنگل دالفک مورخ 97/9/2 was created by travelloug
سفرنامه تور جنگل دالفک
مورخ 97/9/2
راهنما: محمدرضا زمان فر
آذر ماه که میشود گویی مسابقه ای شروع شده بین دیدن آخرین برگ های زرد و زمستان که در راه است . ما طبیعت دوستان هم که شرکت کنندگان این مسابقه هستیم .
جمعه بود ...
با شرکت کنندگان پر انرژی این مسابقه راهی زمین بازی شدیم . این بار زمین بازی ما در کوه پایه های یکی از بلند ترین قلل گیلان بود .
قله درفک میزبانمان بود ... صبح زود با عزمی راسخ همراهان گرد هم جمع شدیم و سفر آغاز شد . کمی استراحت کردیم تا قزوین که صبحانه مفصل میل کرده و پر انرژی با یاران آشنا شدیم . تا منجیل زیبا ... صحبتی در مورد این منطقه خاص برای دوستان داشتیم و بعد از کمی شادی به توتکابن رسیدیم .
توفق کوتاهی داشتیم ولی ضروری . از این جا به بعد زیبایی های پاییز به خوبی نمایان شد و همه محو منتظر بدیع و بینظیرش شدیم . پیچ و خم های جاده همین جور بالاتر رفت تا محلی زیبا که شروع پیاده رویمان بود . به محض پیاده شدن همه هم سفرها از اتوبوس با استقبال بینظیر جنگل های پاییزی رو به رو شدیم .
برگ زیران زیبا در باد که شدیدا ما را سر ذوق آورد ... کوله ها بر دوش حرکت آغاز شد . اوایل مسیر همه دور هم حلقه زدیم و ورزش کوتاهی انجام دادیم و کمی بدن و عضلات را گرم کردیم برای چالش شیب ...
در کنار هم از طبیعت لذت میبردیم و به سمت مقصد زیبا حرکت میکردیم . گاه گاه هم باد باقیمانده برگ های پاییزی را بر سرمان میریخت و حسابی کیفور میشدیم از این طبیعت بکر و زیبا .
مقصد ما دشتی در ارتفاع بود که کم کم در میان مسیر از بین درختان سبزی دشت به چشم میخورد .
آخرین درخت را که پشت سر گذاشتیم منظره ای بدیع روبرویمان پدیدار گشت . دشتی زیبا با چند کلبه چوبی که برای چوپانان بود و چنگ گله گوسفند در حال چرا با سگ های زیبایشان ... این جا همه چیز تمام بود... زیر انداز ها پهن شد و مشغول خوردن نهار شدیم .
ما هم با کمک آرمان جان همکار عزیزم آتش را به پا کردیم و از چشمه آب آوردیم برای چای آتشی و من هم چون خیلی سر کیف بودم مشغول درست کردن غذا روی آتش شدم . که بعد از کلی دود خوردن چای و غذای ما حاضر شد .
این منظره زیبا شدیدا عکس میطلبید .
کلی عکس های زیبا گرفتی و این محل عالی را بدرود گفتیم .
شیب زمین ما را یاری کردو کمی زودتر بازگشتیم . کاپتان های عزیزمان هم انتظار ما را میکشیدند . حرکت آغاز شد و در شهر باد و زیتون توقفی برای خرید سوغات و صرف عصرانه داشتیم . ادامه سفر پر انرژی تر گذشت تا تا نزدیک کرج که متاسفانه خبر درگذشت یکی از نزدیکان همسفران عزیزم گروه را که در قالب یک خانواده بودیم و هستیم در اندوه فرو برد .
سخن آخر ...
تشکر فراوان از هم سفران عزیزم بابت ساختن خاطرات خوب در این روز و تشکر ویژه از آرمان نظری همکار عزیزم بابت همراهی اثربخش در این سفر
دلتون همیشه شاد و لبتون همیشه خندان .
مورخ 97/9/2
راهنما: محمدرضا زمان فر
آذر ماه که میشود گویی مسابقه ای شروع شده بین دیدن آخرین برگ های زرد و زمستان که در راه است . ما طبیعت دوستان هم که شرکت کنندگان این مسابقه هستیم .
جمعه بود ...
با شرکت کنندگان پر انرژی این مسابقه راهی زمین بازی شدیم . این بار زمین بازی ما در کوه پایه های یکی از بلند ترین قلل گیلان بود .
قله درفک میزبانمان بود ... صبح زود با عزمی راسخ همراهان گرد هم جمع شدیم و سفر آغاز شد . کمی استراحت کردیم تا قزوین که صبحانه مفصل میل کرده و پر انرژی با یاران آشنا شدیم . تا منجیل زیبا ... صحبتی در مورد این منطقه خاص برای دوستان داشتیم و بعد از کمی شادی به توتکابن رسیدیم .
توفق کوتاهی داشتیم ولی ضروری . از این جا به بعد زیبایی های پاییز به خوبی نمایان شد و همه محو منتظر بدیع و بینظیرش شدیم . پیچ و خم های جاده همین جور بالاتر رفت تا محلی زیبا که شروع پیاده رویمان بود . به محض پیاده شدن همه هم سفرها از اتوبوس با استقبال بینظیر جنگل های پاییزی رو به رو شدیم .
برگ زیران زیبا در باد که شدیدا ما را سر ذوق آورد ... کوله ها بر دوش حرکت آغاز شد . اوایل مسیر همه دور هم حلقه زدیم و ورزش کوتاهی انجام دادیم و کمی بدن و عضلات را گرم کردیم برای چالش شیب ...
در کنار هم از طبیعت لذت میبردیم و به سمت مقصد زیبا حرکت میکردیم . گاه گاه هم باد باقیمانده برگ های پاییزی را بر سرمان میریخت و حسابی کیفور میشدیم از این طبیعت بکر و زیبا .
مقصد ما دشتی در ارتفاع بود که کم کم در میان مسیر از بین درختان سبزی دشت به چشم میخورد .
آخرین درخت را که پشت سر گذاشتیم منظره ای بدیع روبرویمان پدیدار گشت . دشتی زیبا با چند کلبه چوبی که برای چوپانان بود و چنگ گله گوسفند در حال چرا با سگ های زیبایشان ... این جا همه چیز تمام بود... زیر انداز ها پهن شد و مشغول خوردن نهار شدیم .
ما هم با کمک آرمان جان همکار عزیزم آتش را به پا کردیم و از چشمه آب آوردیم برای چای آتشی و من هم چون خیلی سر کیف بودم مشغول درست کردن غذا روی آتش شدم . که بعد از کلی دود خوردن چای و غذای ما حاضر شد .
این منظره زیبا شدیدا عکس میطلبید .
کلی عکس های زیبا گرفتی و این محل عالی را بدرود گفتیم .
شیب زمین ما را یاری کردو کمی زودتر بازگشتیم . کاپتان های عزیزمان هم انتظار ما را میکشیدند . حرکت آغاز شد و در شهر باد و زیتون توقفی برای خرید سوغات و صرف عصرانه داشتیم . ادامه سفر پر انرژی تر گذشت تا تا نزدیک کرج که متاسفانه خبر درگذشت یکی از نزدیکان همسفران عزیزم گروه را که در قالب یک خانواده بودیم و هستیم در اندوه فرو برد .
سخن آخر ...
تشکر فراوان از هم سفران عزیزم بابت ساختن خاطرات خوب در این روز و تشکر ویژه از آرمان نظری همکار عزیزم بابت همراهی اثربخش در این سفر
دلتون همیشه شاد و لبتون همیشه خندان .
Last edit: 5 سال 5 ماه قبل by travelloug.
لطفاً ورود یا ايجاد حساب كاربری برای پیوستن به بحث.
زمان ایجاد صفحه: 0.195 ثانیه